غرض از نوشتن این کتاب، معرفی شاعر پرنفوذی است از فرانسۀ قرن نوزدهم که با فراگذشتن از مرزهای زبانی به شاعری اروپایی بدل شد، و طنین پاینده و پرتوان شعرش گسترۀ تاریخ را مقهور خود ساخت تا اینچنین شارل بودلر دوشادوش اصحاب جاودان هنر و بزرگان زوالناپذیر همه ایام باز بر این حقیقت صحه گذارد که هنر راستین بیزمان است و ورای سرحدات جغرافیا.
ظهور شاعر برجستهای چون بودلر، و شأن و مرتبتی که به سرعت در سراسر اروپا نصیب او شد، از غنای فرهنگی اروپا در نیمۀ دوم قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم حکایت دارد. افسوس که این ذوق سرشار زیبایی با درگرفتن جنگهای جهانی صدمۀ جبرانناپذیری دید. در پی وقوع جنگ جهانی اول، کشورهای اروپایی در کارزاری ابلهانه به انتحاری جمعی دست زدند؛ امپراتوریهای معظم یکی پس از دیگری منهدم شدند: امپراتوری روسیۀ تزاری، امپراتوری آلمان، امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری عثمانی، حتی ارکان امپراتوری بریتانیا هم علیرغم بقای ظاهری متزلزل شد. البته اروپا، به ویژه دو شهر پاریس و برلن، طی سالهای بین دو جنگ (به خصوص از ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰) همچنان مرکز آوانگاردهای جدید بود -دورانی که آمریکاییان از آن با عنوان «سالهای پرهیاهوی دهۀ ۱۹۲۰» (roaring twenties) یاد میکنند و فرانسویان «سالهای هیجانزده» (les années folles) لقبش دادهاند- ولی پس از جنگ جهانی دوم، اروپا، که پیشتر در مسیر افول گام نهاده بود، پایگاه بلامنازع خود را از هر لحاظ، فرهنگی و هنری و ادبی و غیره، از دست داد و با استیلای همهجانبۀ امریکا، مرکز هنر نیز از پاریس به نیویورک منتقل گردید و از نیمۀ قرن بیستم عصر امریکایی آغاز شد. عجیب اینکه بودلر افول شکوفایی اروپا را احساس کرده بود؛ او در مقالهای به مناسبت برگزاری نمایشگاه بینالمللی سال ۱۸۵۵ میگوید:
افسوس که رونق امروز (اروپا) برای مدت کوتاهی اعتبار و دوام خواهد داشت! در گذشته خورشید از شرق طلوع میکرد؛ بعد به سوی جنوب معطوف شد، و امروز از غرب میتابد. موقعیت مرکزی فرانسه در دنیای متمدن ایجاب میکند که این سرزمین تمامی مفاهیم و اشعار پیرامونش را در خود گرد آورد و پس از آراستن و پروراندنشان به حد کمال، آنها را به اقوام دیگر منتقل سازد (...) ما در عصری زندگی میکنیم که تکرار برخی بدیهیات ضروری است، در عصر متفرعنی که خود را فراتر از ناکامیهای یونان و روم تصور میکند.