دربارهی فلسفه عقاید گوناگونی وجود دارد. بسیاری از کسانی که به مطالعهی فلسفه پرداختهاند، آن را علمی جالب، زنده و دارای مفاهیمی بسیار غنی میدانند. اما برخی دیگر معتقدند که چون موضوع فلسفه، مفاهیم مجردی است که با زندگی عملی فاصله دارد، میتوان به راحتی از آن چشم پوشید. انسان ضمن زندگی اجتماعی با هزاران پدیدهی گوناگون سروکار پیدا میکند. به آنچه در کشورش یا در خارج از آن میگذرد، به آرزوی دستیابی به "اسرار" آفرینش جهان، و دربارهی پدیدههای طبیعی میاندیشد. تمام این مسائل در همهی اعصار و در همهجا برای انسان مطرح بودهاند، و جوابهایی که او به این سوالها داده و میدهد، هرچه که باشند، همواره دارای یک راستای فلسفی معینی هستند. روند تکامل دانش و شناخت، روندی پیوسته و مداوم بوده و هست و بشریت عصر حاضر وارث میراث فکری تمامی نسلهای گذشته است. تردیدی نیست که بسیاری از عقاید فلسفی گذشتگان، در جریان تکامل جامعه و اعتلای شناخت انسان نفی و به دست فراموشی سپرده شدهاند. اما با این وجود هر دانشی از جمله دانش فلسفی عصر حاضر، سنتز نهایی آراء و اندیشههایی است که تاکنون ابراز شدهاند. آنچه در تفکر فلسفی پیشینیان درستتر و ارزشمندتر بوده و با دستاوردهای علوم عینی تایید شده است ابقا و آنچه در جریان پراتیک نادرست از آب درآمده نفی شده است و اندیشهی فلسفی به این طریق تکامل یافته، با دستاوردهای علوم دیگر غنیتر شده و در مجموع امروز میراث فلسفی بشر را تشکیل میدهد. نویسندهی کتاب حاضر در سه فصل به این مهم پرداخته و تاریخ تکامل تفکر فلسفی را به اجمال بررسی کرده است.