با نوک انگشت مخمل قرمزروی صندلی گوشه ی خلوت آن کافه ی عجیب در پاریس را ازخاکستر سیگار پاک می کردم که پریسا نمایشنامه را گذاشت روی میز.چشمم افتاد به اسم نشر و لبخندی برلبم نشست.پریسا گفت وقت کاردرتهران است. گفتم فکرمیکنی دراین اوضاع؟ گفت تاریخ جدیدی دارد شروع می شود و من نمایشنامه را برداشتم وگفتم می خوانم. قهوه ی بعدی حدود دو ماه بعد، پس از بیرون آمدن از دفتر کریستین بود.به پریسا گفته بودم ترجمه می کنم و اگردوست داشتم کار می کنم و حالا به نویسنده گفتم کار می کنم.
بازجوانی قصه ی جوانی دست نخورده ای است که گیودیچلّی مخمل قرمزش را نمایان می کند.این اثر به قلم کریستین گیودیچلّی همان سال ها در ۲۷ نقطه،از پراگ تانیویورک به روی صحنه رفته است.امید که بیست وهشتمین نقطه درهمین حوالی باشد.
-بخشی از مقدمه کتاب-