این کتاب را به خاطر شما و شریک زندگیتان نوشتم. فکر میکنم این کتاب همان چیزی است که سالها به انتظارش نشستهاید. شما میتوانید این کتاب را به مرد زندگی خود هدیه بدهید تا او نیز اسرار وجود شما را دریابد. به شریک زندگیتان بگویید: «این کتاب رو بخون تا منو بشناسی.»
خود من سالها در آرزوی این کتاب بودم. هربار که در اظهار خواستههایم ناتوان مینمودم، هربار که آرزو میکردم ای کاش مرد محبوبم برای بهبود روابط رفتار دیگری پیش میگرفت و هربار که میپنداشتم پاسخگوی خواستههایم نیست، مثل تمام زنانی که در طول تاریخ ناامیدانه آه کشیدهاند آه میکشیدم و آرزو میکردم ای کاش میتوانستم به درون قلبش راه یابم و کاری کنم تا او بتواند مرا بفهمد.
اگر شما یک زن هستید، مطمئنم که مانند من بارها آه کشیدهاید و با خود گفتهاید: «ای کاش میتونست منو درک کنه و خواستههای منو بفهمه.» زنان میخواهند توسط مردان شناخته شوند، مورد احترام قرار گیرند و همانطور که هستند پذیرفته گردند. مهمترین نیاز زنان همینها هستند. شکی نیست که گاهی طعم شیرین درک و پذیرفته شدن را چشیدهاید، ولی این درک بیشتر از سوی زنان دیگر ـمادران، خواهران، دوستان، همکاران ـ صورت گرفته نه از سوی شوهر و شریک زندگی.
این داستان به نظرتان آشنا نمیرسد؟
با یکی از دوستان بر سر میز شام نشسته و درباره مشکلی که با شوهرتان دارید حرف میزنید. او به سرعت همه چیز را درک میکند، با همدردی سر تکان میدهد، به نکات مهم توجه مینماید و جملات ناتمام شما را همانطور که دوست دارید به پایان میرساند. این درک شما را از امتنان و تشکر لبریز میکند. آه میکشید و میگویید: «دقیقاً همینطوره. خوب فهمیدی. تو منو درک میکنی.»
این مکالمه ادامه مییابد. در کمتر از ده دقیقه شما و دوستتان میتوانید تمام مشکلاتی که با شوهرتان دارید را حلاجی کنید و راهحلهایی را نیز بیابید. از اینکه به این سرعت تمام مشکلات و مسائل را شکافته و به راهحل رسیدهاید متعجب میشوید. از اینکه او اینقدر خوب احساسات، عواطف، واکنشها، خواستهها و نیازهای شما را میفهمد غرق حیرت میگردید، با ناامیدی سر تکان میدهید و افسوس میخورید که شوهرتان هیچ بویی از این همه حس همدردی و درک نبرده. و میاندیشید اگر همین حرفها را به شوهرتان زده بودید عصبانی میشد، چشمانش را در کاسه میچرخاند، آهسته غر میزد و در آخر طوری به شما خیره میشد که انگار به زبان مریخی با او حرف زدهاید و او سر از حرفهایتان درنیاورده!
با پایان گرفتن شام، از دوستتان به خاطر همدردی و همدلیاش تشکر میکنید و میگویید: «اگه شوهرم مثل تو منو درک میکرد، غمی نداشتم. حیف شد تو مرد نیستی، وگرنه با تو عروسی میکردم!» دوست شما سری به علامت توافق تکان میدهد. او این بار هم منظور شما را به خوبی درک کرده است ...
بعد از تجارب بسیار و از نظر گذراندن اتفاقاتی که نمونهای را برایتان آوردم، و بعد از سالها کار و مشاوره درباره بهبود روابط، به این فکر افتادم کتاب حاضر را بنویسم. البته سالهاست که مراجعان من چنین درخواستی را مطرح میکنند. از سال ۱۹۹۰ که یکی از کتابهایم تحت عنوان رازهایی درباره مردان از چاپ درآمد، مردم از من میخواستند کتاب مشابهی نیز درباره زنان بنویسم. در گردهماییها، برنامههای رادیویی و تلویزیونی، نامهها، گوشه و کنار، فرودگاهها و هرجا که مردم را میبینم جملاتی از این قبیل را مرتب میشنوم :
«چندبار سعی کردم درباره خودم و اینکه چرا اینطوری رفتار میکنم به نامزدم توضیح بدم، ولی اون حرفهای منو نمیفهمه. اگه شما دلیل رفتارهای مختلف زنهارو بنویسین، اون حتماً میفهمه!»
«شوهرم نمیفهمه با انجام یه کار کوچیک چقدر میتونه منو خوشحال کنه. لطفاً کتابی بنویسین که خواسته زنها و دلایل این خواستههارو توضیح بده.»
«دوستام خیلی خوب منو درک میکنن. اگه مردها هم مثل زنها مارو درک میکردن، بهترین دوستهای ما میشدن.»