شخصیتهای آثار شنیتسلر اغلب خود را در تنگنایی حس میکنند که ریشه در مناسبات اجتماعیشان دارد. زنان و مردانی که این نویسندهی درونگرا سرنوشتشان را روایت میکند، میکوشند خود را از تنگنایی برهانند که در آن گرفتار شدهاند، اما تکاپوی آنها برای رهایی، برای رسیدن به امیال و آرزوهاشان، معمولا به فاجعه میانجامد؛ مثلا در نوول «بازی در سپیدهدم» در داستان «مردهها سکوت میکنند» و در بسیاری دیگر از داستانهای این نویسندهی صاحبسبک و برجستهی اتریشی، ازجمله همین نوول «بئاته ». شخصیتهای شنیتسلر را معمولا چیزی که از درون آنها میجوشد به تلاش وامیدارد و سرنوشت فاجعهآمیزشان را رقم میزند. فقط در دو نوول شنیتسلر ماجرا به فاجعه نمیانجامد: «جرونیموی کور و برادرش و رؤیا. در «جرونیموی کور» عامل بیرونی ـ شاید شیطان ـ کارلو را دچار مخمصه میکند. البته تکاپوی کارلو هم برای برونرفت از این مخمصه به جایی نمیرسد؛ نمیتواند برسد، بااین حال این بار ماجرا به فاجعه نمیانجامد، شیطان پیروز نمیشود و در این داستان هم، مانند نوول رؤیا، ماجرا با سرانجامی خوش به پایان میرسد.