داستان مینیمالیستی را «اتم شکافتهشدۀ داستان کوتاه» نامیدهاند. اصل «کم هم زیاد است» شعار اساسی آنهاست. مینیمالیست یک جریان انتقادی هنری بود که علیه «ماکسیمالیستها» سامان گرفت. آنها در فشردگی و ایجاز تا آنجا پیش میروند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و سادهترین و کوتاهترین شکل باقی بماند. به همین دلیل برهنگی واژگانی و کمحرفی از محرزترین ویژگی های این آثار به شمار میرود.
مترجمها بارها «کمینهگرا» و «حداقلگرا» را به جای واژۀ مینیمالیست به کار بردهاند. اما همچنان وقتی از مینیمالیست حرف میزنیم از مینیمالیست حرف میزنیم.
تحلیلگران ادبی برای شرح دلایل پیدایش جریان مینیمالیسمی به بحرانهای اقتصادی و خصوصاً «بحران انرژی» و مسئلۀ مبارزۀ عمومی در مصرف انرژی (تولید ماشینهای کممصرف، ساخت خانههای کوچک و...)، همچنین به «زوال ملی مطالعه» در مقابل رسانههای جدید (سینما و تلویزیون) و نوعی سرخوردگی فلسفی اشاره کردهاند.
این پژوهش در نیمۀ نخست دهۀ هفتاد به پیشنهاد هوشنگ گلشیری آغاز شد. ایدۀ نوشتن این مقاله را در شب سرد زمستانی آن سالها، در دفتر کارش مطرح کردم.
گلشیری با اشتیاق از کارهایی که در غرب در این زمینه انجام شده بود، حرف زد و از گاهنامهای گفت که به زبان فارسی در اروپا منتشر میشود و مقالهای در این زمینه در آن دیده است و قول داد اگر بین کتابهایش پیدا کند، به دستم برساند.
آن گاهنامه هرگز به دستم نرسید، اما پژوهش من به اعتبار استقبال او نوشته شد که بخشهایی از آن بعدها در ماهنامۀ کارنامه که آن سال زیر نظر او گرد میآمد، با عنوان «ریختشناسی داستانهای مینیمالیستی» منتشر شد.
در این پژوهش گونهشناختی، کوشیدهام بستر فکری و فلسفی مینیمالیسم را معرفی کنم. شیوۀ «مینیمال» حاصل انتخاب یک روش «زیباشناختی» خاص در تولید آثار هنری و ادبی است. از این جهت میگویم شیوه، چرا که از به کارگیری اصطلاح «مکتب» و «جنبش ادبی» پرهیز میکنم.
اندک مقالاتی که در سالهای اخیر در بارۀ مینیمالیسم ترجمه و احیاناً تألیف شدهاند موجب آشنایی و گاه سوءتفاهمهایی در بارۀ مینیمالیسم شده است.
حقیقت ماجرا این است که چه بپذیریم چه نه، تخطی از آداب داستان کوتاه سنتی، کمکم عمومیت بیشتری پیدا میکند. حالا دیگر کمتر مجله یا روزنامهای را پیدا میکنیم که در حاشیه یا متن آن، به این گونه آثار نپرداخته باشند. حتا کتابهای منتشرشدۀ تألیف و ترجمه هم گویای همین نکته است که اقبال از این شیوۀ کوتاهنویسی، بسیار چشمگیر است. اما این اقبال تا چه اندازه بر شناخت درست و عمیق و نیازها استوار است؟
فقط ارزندهترین گونههای ادبی میتواند در برابر نیازهای متغیر خواننده ادامۀ حیات بدهد. و این نکته به طور استثنایی در بارۀ مینیمالیسم صادق است، که هدفش ارضای سلیقۀ زمانۀ خود است. به همین دلیل ممکن است این اشتیاق و اقبال عمومی به سرعت تحلیل برود.
سوابق نشان میدهد ما در مواجهه با پدیدههای ادبی، همواره به دو شیوۀ افراطی برخورد کردهایم. یکی پذیرش آن با آغوش باز و کاملاً خوشبینانه و دیگری نکوهشگرانه و بدبینانه.
در این کتاب کوشیدهام، بدون برخورد تجویزی به بررسی تحلیلی پدیدۀ مینیمالیسم بپردازم و روشن کنم که این شیوۀ هنری چیست، از کجا آمده، چگونه شکل گرفته و در چه چیزی تحول ایجاد کرده است. همچنین تلاش میکنم به برخی خطاهای رایج در معرفی داستانهای مینیمالیستی بپردازم.
شرح و معرفی دیگر گونههای داستان کوتاه کوتاه «فلش فیکشن» (داستانک)، «اسکچ» (طرحواره)، «میکرو فیکشن» (داستانریزهها) و... در این جستار آمده است تا تفاوت آنها با داستان مینیمالیستی روشن شود.
از پرندهای پرسیدند: «چرا این آوازی که میخوانی و چهچهای که میزنی، اینهمه کوتاه کوتاه و بریده و بریده است؟ یعنی نفسش را نداری؟»
پرنده گفت: «آخر من آوازهای خیلی زیادی دارم که بخوانم و دلم میخواهد که همۀ آنها را هم بخوانم، این است که ناچارم تکه تکه و کوتاه کوتاه بخوانم.»
آنتوان چخوف