انقلاب مشروطیت در تمام ارکان اجتماع حرکتی بهوجود آورد که موجب تحولات مهمی در زمینههای گوناگون شد، از جمله ادبیات داستانی متفاوتی بهوجود آمد که هم از نظر ساختار و هم از نظر معنا از ادبیات داستانی گذشته متمایز بود. این ادبیات داستانی، تحت تأثیر ترجمه رمانها و داستانهای کوتاه خارجی رواج یافت و نوشتن داستان بهشیوه غربی معمول شد و از آنجا که قالبی جدا و کاربردی دیگر داشت، انواع سنتی و مرسوم قصههای قدیمی را بهکناری افکند و راهی بهکلی جدا و متفاوت از قصهها در پیش گرفت و رونق بسزایی یافت. دلایل بسیاری برای رونق این داستانهای تازه میتوان ارائه کرد که شاید یکی از آنها توجه بهواقعیتهای زندگی و وقایع روزمره مردم بود، زیرا که برخلاف قصههای گذشته، این نوع آثار، وقایع و مظاهر زندگی واقعی را با نظر انتقادی تشریح و تصویر میکرد و در عین لذت بخشیدن بهخواننده و سرگرم کردن او آموزنده نیز بود؛ دیگر این که این تحول، ادبیات را از انحصار طبقه اشراف و برگزیده و خاص پیشین بیرون آورد و جامعیت و عمومیت ویژهای بهآن داد. در گذشته ادبیات بهطور کلی در حیطه بینش و خواست حامیان نویسندگان بود و در دریچه ذوق و سلیقه شاهان و امیران دیده میشد و توجهی بهواقعیتهای زندگی و مردمان فرودست و رنجها و نابسامانیهای آنها نداشت، در واقع شاعران و نویسندگان بهعلت آن که در حیطه منافع مخدومان خود زندگی میکردند، طبیعتا بهشیوه فکر و اندیشه آنها کشیده میشدند، انقلاب مشروطه این قاعده را بههم زد...
-قسمتی از متن کتاب-