اولینبار که با یکی از کتابهای استفانو بِنّی آشنا شدم دوست عزیزی کتاب «دستور خداوندی» او را به من داد و من یکی از داستانهای آن با عنوان «گل سرخ» را خواندم. بلافاصله از طرز نگارش او خوشم آمد. استفانو بِنّی قادر است که تو را از دنیای خودت بیرون بکشد و به دنیای عجیب و غریب هیولاها ببرد. او میتواند در قالب داستانی طنز وضعیت حاکم در ایتالیا را به نمایش بگذارد. وضعیتی که هر سال با وجود مهاجران غیرقانونی در ایتالیا وخیمتر میشود. دراکولا را مهاجری غیرقانونی تلقی میکند و اوضاع جامعه را به مخاطب نشان میدهد. او با تبحر خود، دنیایش را به دنیای دیگران نزدیک میکند و دیگران نیز این دنیای بیرحم او را میپذیرند. کار جالب دیگری که استفانو بِنّی انجام میدهد آن است که داستانها را با چاشنی تخیل جذاب میکند و خواننده در عین یادگیری وارد داستانهای جن و پری میشود، از چگونگی مرگ ادگار آلن پو و دیگر افراد مشهور باخبر میشود و غیر از آن، نویسنده حسنتعلیلهای بدیعی برای مرگ آنها میآورد و این دلایل ادیبانه باعث میشود با نگاه لطیف او بیشتر آشنا شویم. بِنّی همانطور که در کتاب دیگری با عنوان «دکتر نیو» نیز آورده است، به محکوم کردن تکنولوژی روز میپردازد و هانسل و گرتل را به دنیای مدرن و امروزی ما وارد میکند و آنچه برای ما حکم روزمره را دارد به سخره میگیرد. مخاطب بِنّی همه انسانهای دنیاست که از اقصی نقاط جهان بدون اینکه ارتباطی با هم داشته باشند به یکدیگر وصل میشوند. در آغاز هر داستان خطی به زبانهای مختلف دنیا آورده شده است و با براعت استهلالی پیش از آنکه داستان را شروع کنیم از حال و هوای آن آگاهی پیدا میکنیم.
زهراسادات میرکبیری