چنین شد عشقنامهی ملیک مطران شکل گرفت که در سال شصت و هفت آقای واروژ کریم مسیحی، کارگردان، به یک نمایش ارمنی، به نام خداوندگاران کهن، علاقهمند بود و تصور میکرد بتواند فیلمی سینمائی از روی آن بسازد. به سفارش دوست عزیزی سراغ من آمد تا برای او فیلمنامهئی از روی آن نمایش ترتیب بدهم، و نسخهی فارسی شدهی خداوندگاران کهن را که سال سی و هشت شمسی از چاپ درآمده بود در اختیارم گذاشت. گذشته از امتثالِ امرِ آن دوست، من نمایش و نویسندهاش، لئون شانْت، را جذاب یافتم. نمایش لئون شانْت بر اساس یادداشتهای شخصیِ «استپان دیرنشین» شکل گرفته که مدعیست دیر جزیرهی سوان را یک روحانی دیرنشین به سفارش و دستیاری شاهزاده خانمی ساخته. یا اصلاً به عشق همان شاهزاده خانم ساخته. تعارض میان عشق الهی و تعلق دنیائی، میان معنویت و خواهش تن، میان وظیفهی اخلاقی و نیاز غریزه اساس کشمکشهائی شده که با نیروهای پُر و پیمان خود بازی را پیش میبرند. ولی من در مرحلهی نوشتن، به اقتضای زمان و واسطهی جدید [سینما] که فکر در آن پرورده میشد، کم کمک از نمایش لئون شانْت دور افتادم، تا در پایان متوجه شدم به یک متن تازه دست یافتهام ـ هرچند آغازگاه من و نقطهی شروع کار من همین نمایش بوده و همین فکر که گفتمش.
-قسمتی از متن کتاب-