بخشی از کتاب:
دوباره به منظرهی پشت پنجره خیره شد. برگها به زردی و سرخی میزد. سرما زودتر از موعد از راه رسیده بود. نگاه از درختهای تبریزی گرفت و به حوض کوچک حیاط نظمیه چشم دوخت. سرباز لاغری تندتند با سطل، آب حوض را در پاشویه میریخت.
«جانی، تصور میکند همین که آلت جرم را در قلب زمین پنهان کند، آسوده و راحت است... ولی اغلب دیده شده که قوهای نامرئی...»
«نوشتی؟»
«بله میرزا، نوشتم.»
صبر کرد تا ماشین از سروصدا بیفتد.
با سرفهای گلو را صاف کرد.
«که قوهای نامرئی، آنها را مفتضح کرده، و به طرفِ دار مجازات کشانده است... سر خط... قاسمعلی دولابی قاتلِ سه نفر بوده، که با کمال مهارت، روش سبعانهی خود را نسبت به نوع بشر تعقیب مینمود... در مدت زندگی چندساله در بغداد، کوچکترین آثاری از او به دست نیامد... تا جنازهای در شترخان اطراف تهران کشف شد... سر خط... با تعقیبات مأموران ادارهی نظمیه، جنازه، کشف و مجسم و این جنایتکار مخوف روز پنجشنبه شانزدهم مهرماه به حکم دولتی جلب و تحویل مقامات مربوطه شد...»
کسی چند ضربه به در اتاق زد. میرزا صدایش کرد بیاید تو. سربازی داخل شد و میرزا با اشارهی دست به او فهماند که باید صبر کند. سرباز همان جا جلو در ایستاد و با گردن کج، محو دمودستگاه تایپ شد.
در عین حال که کتاب باکلمات فاخر زمان قدیم نوشته شده بود وبرخلاف بعضی از کنابها از الفاظ رکیک وفحش وتوصیف صحنه های جنسی پرشده این کتاب بامتنی مودبانه تنظیم شده داستان هم خوب بود ولی در از جاها خیلی توصیف طولانی داشت وبه عکس در پایان بدون اینکه توضیح دهد که چرا خودکشی کرده ویا ان جوان را چرا وچه کسی کشته است به یک باره داشتان تمام میشود
1
متاسفانه گویندگی اصلا خوب نبود،با تمام احترامی که برای جناب گرگین قائل هستم ولی صدای ایشان به درد گویندگی داستلن نمیخورد،از نحوه تمام شدن داستان تعجب کردم،منتظر مابقی داستان بودم که به صورت ناگهانی تمام میشود،در کل داستان ضعیفی بود.