این کتاب در پی توضیح این مطلب است که چرا ایالات متحده ربع قرن گذشته را در پیگیری سیاست خارجی جاهطلبانه، غیرواقعبینانه و ناموفق گذرانده است. بهرغم پیروزی در جنگ سرد و دستیابی به یک موقعیت برتر که از زمان امپراتوری روم سابقه نداشته است، رهبران ایالات متحده تصمیم به ایجاد نوعی تشکیلات نظامی گسترده گرفتند که باعث قصور در برخی حوزههای دیگر شد و شبکۀ گستردهای از متحدان، کشورهای وابسته، پایگاههای نظامی و تعهدات امنیتی را ایجاد کردند؛ با وجود اینکه میتوانستند از فرصت شکست رقیب اصلی خود یعنی شوروی برای کاهش مسئولیتهای جهانی آمریکا بهرهبرداری نمایند. چرا هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان برای گسترش دموکراسی، بازارها و سایر ارزشهای لیبرال در سراسر جهان، دست به کارزاری نسنجیده زدند؟ این استراتژی که گاهی از آن با عنوان «هژمونی لیبرال» یاد میشود، با تحمیل هزینههای گزاف، شکست خورده است. با وجود هزینههای روزافزون و باتلاقهای این هژمونی، سه دولت متوالی یعنی کلینتون، بوش و اوباما به آن پایبند بودهاند. چرا واشینگتن بهرغم غیرضروری و ناموفق بودن این استراتژی بر ادامۀ مسیر اصرار میورزد و چگونه دستگاه سیاست خارجی آمریکا را به حمایت از این سیاستها متقاعد مینماید؟