اواخر تابستون هوا بیش از اندازه گرم شده بود، ما بچههای جنوب به گرما عادت داشتیم، اما امسال انگار خورشید شمشیر رو از رو بسته بود و میخواست تقاص پاییزی که توی راه بود رو از ما بگیره. هوا به قدری گرم شده بود که حرارت نفسی که از بینی خارج میشد مثل تنور نانوایی داغ و غیر قابل تحمل بود. من تابستونها دم دکان داییحسن پادویی میکردم؛ درسته که از نظر مالی مشکلی نداشتیم، اما این یه قانون بود که "آدم نباید وقتش رو الکی هدر بده"