فردا، تنها زمانی است که این درد لعنتی تمام میشود و فردا من بیرنگ خواهم شد.
همانکه افسار او به دست غارتگران این دنیا نیست، باید سپاس گزار بود. درواقع افسار او در دست هیچ موجود خاکی قرار ندارد.
چه آن هنگام که در پانزدهسالگی به امید بهبود، سرنگ نک تیز کوچکی را در بازوی بی رمق مادرم فرو میبردم و چه هنگام زلزله، آنجا که جنازهی خردسال هشتماههای را که دستش از آرنج کندهشده بود، از زیر خاک و خون بیرون میکشیدم.