کتاب حاجآخوند، به برکت شخصیت پر لطف و جذاب حاجآخوند، صفای جان و پیراستگی و آراستگی که در سخن و سلوک و نگاه و اشک و تبسم او بود، با استقبال گرم خوانندگان روبرو شد. شخصیتهای دینی و دانشگاهی و حوزوی و فرهنگی و مطبوعاتی نسبت به کتاب از سر لطف و توجه و تشویق، سخنان شوقانگیزی بیان کردند و مقالههای خواندنی و پر نکتهای درباره کتاب نوشتند. در یک کلام، فضا و فرصتی تازه برای نویسنده آفریدند. بر سر شوق آمدم؛ در گنجینه خاطرات خویش گشتم تا با یادآوری و بازآفرینی آن ایّام و لیالی قدرِ بهشتی، داستانهای دیگری را از سخن و سلوک حاجآخوند روایت کنم.
میگویند اگر انسان فقط یک روز زندگی کرده باشد، حقیقتاً زندگی کرده باشد و پدیدهها را درست دیده باشد، میتواند صد سال راویِ آن زندگانی یک روزه باشد.
این کتاب فراهم آمده از بیست و دو داستان و یا گفتگو با حاجآخوند است؛ داستان زندگی و سلوک حاجآخوند و شیوه مواجهه او با انسانها و موضوعات و حیوانات و طبیعت. همان نکتهای که در مقدمه کتاب اول حاجآخوند نوشتهام، درباره کتاب دوم هم صادق است. داستانها یا گاه داستانکها آمیزهای از واقعیت و خیالند. این دو رشته مثل اسلیمیها، در کاشیهای معرّق، آن چنان گرم و شورآفرین در هم پیچ و تاب خوردهاند، که به عنوان راوی، گاه سرگردان میمانم که کدام رویداد اتفاق افتاده و واقعی است و کدام رخداد و نکته در کارگاه خیال، در درازای زمانی بیش از پنجاه سال، پرورده شده است؟