ادبیات فارسی امروز نویسندهی خوب کم دارد. در زمانهای زندگی میکنیم که تعداد کتابهای فارسی چاپ شده در هرسال زیاد است و تعداد کتابهای خواندنی و ارزشمند؛ انگشت شمار. در آغاز قرن اخیر با شروع داستاننویسی مدرن در ایران نوابغی چون «هدایت»، «بزرگ علوی»، «سیمین دانشور»، «صادق چوبک» و دیگر بزرگان ظهور کردند و در یک بازهی کوتاه آثار ارزشمندی به تاریخچهی ادبیات ایران اضافه شد. پس از این دوره، ادبیات ایران با قحطی قلمهای منحصر به فرد مواجه شد و جز انگشت شماری نویسندهی خوب، بقیه به نوشتن آثار سردستی و بازاری روی آوردند که به وفور در کتابفروشیها یافت میشود.
منیر الدین بیروتی قلم منحصر به فردی دارد و داستانهایش از دغدغههای درونیش سرچشمه میگیرد. سلام مترسک رمان جالبی از این نویسنده است.
منیر الدین بیروتی نویسندهی ایرانی متولد سال 1349 در بغداد است.
بیروتی پیش از آن که به طور جدی به نویسندگی مشغول شود در مجلات و روزنامه های مختلفی فعالیت میکرد. نوشتههایی از بیروتی در مجلاتی مانند «معیار»، «عصر پنجشنبه» و «آدینه» منتشر شده است.
اولین مجموعه داستان منیرالدین بیروتی به نام فرشته سال 1377 منتشر شد. چهارسال بعد، در سال 82 بیروتی مجموعه داستان «تک خشت» را نوشت که انتشارات ققنوس آن را منتشر کرده است. منیرالدین بیروتی در همان سال برای این مجموعه داستان برندهی جایزهی بهترین مجموعه داستان در چهارمین دورهی جایزهی «هوشنگ گلشیری» شد. مجموعه داستان «تک خشت» را میتوانید از فیدیبو دانلود کنید. همچنین داستان «تک خشت» که اولین داستان از این مجموعه است، در کتاب «نقش 82» که داستانهای برگزیدهی چهارمین دورهی جایزهی گلشیری در آن گردآمده است، نیز منتشر شده است. کتاب «نقش82» روی فیدیبو در دسترس است.
منیرالدین بیروتی سال 84 اولین رمان بلندش «چهار درد» را منتشر کرد. این رمان هم توانست در ششمین دورهی جایزهی «هوشنگ گلشیری» جایزهی بهترین رمان را کسب کند. منیرالدین بیروتی تنها نویسندهای است که دوبار موفق به کسب جایزهی «هوشنگ گلشیری» در دو بخش مختلف شده است.
از آثار دیگر منیر الدین بیروتی میتوان به مجموعه داستانهای «فرشته»، «دارند در میزنند»، «آرام در سایه» و رمانهای سلام مترسک و «ماهو» و «رساله هبوطیه» اشاره کرد.
سلام مترسک دومین رمان منیرالدین بیروتی است که سال 87 انتشارات نیلوفر آن را منتشر کرده است. این کتاب 345 صفحهای در قیاس با آثار امروز نویسندگان فارسی حجم قابل قبولی دارد.
کتاب سلام مترسک در دو بخش نوشته شده است. بخش اول کتاب «هشتی پاییز» با یادداشتی شروع شده است که مسعود یکی از شخصیتهای اصلی رمان نوشته است. مسعود در این یادداشت اشاره میکند آنچه در این کتاب آمده است نوشتههای صارم، قهرمان داستان است که در دوران زندان نوشته است. بیروتی در همین یادداشت ابتدای کتاب سرنوشت صارم را از زبان مسعود برای خواننده روشن میکند و اینگونه خواننده را ترغیب میکند تا محتوای نوشتههای صارم را بخواند.
سپس داستان از زبان صارم آغاز میشود. بخش زیادی از ماجرا در محل کار صارم میگذرد و با نثری سخت و منحصر به فرد نوشته شده است که اندکی زمان میبرد که خواننده به آن عادت کند.
بخش دوم «رمان مهتابی» وصل نام دارد. این بخش با خاطرهی کوتاهی در زندان از زبان صارم آغاز میشود و در ادامه به صورت سوم شخص جایی ادامه مییابد که صارم به خانه رفته و در حالیکه مهسا خانه نیست کتابهایش را نگاه میکند و سراغ کمدها میرود...
در سیصفحهی پایانی از زبان مسعود نکاتی نوشته شده است که به قسمتهایی از داستان که معتقد است صارم درست روایت نکرده پرداخته است. این قسمت در حقیقت پاورقی رمان است.
منیرالدين بيروتی دربارهی کتاب سلام مترسک گفته است:« در این رمان صارم دارد یک جاهایی از حقیقت را پنهان می کند ولی مسعود هم به عنوان کسی که نوشته های صارم به دستش افتاده چندان آدم صادقی نیست و دارد یک پنهان کاری بزرگ انجام می دهد. من خیلی وارد جزییات مسائل تکنیکی نمی شوم اما دلیل فلسفی صارم برای این کار این است که او خودش هم از خودش منزجر است و می خواهد خود را از بیرون ببیند چون از این چیزی که خودش هست درمانده شده است.»
منيرالدين بيروتي به گفتهی خودش در تمام این روایت با مفهوم حقیقت درگیر است و اساسا معتقد است نوشتن واقعیت محال است.
کتاب سلام مترسک اثر منيرالدين بیروتی روایت ساده و آشنایی دارد اما شکل روایی رمان و اینکه تا پایان خواننده هرگز نمیفهمد چه کسی حقیقت را میگوید، داستان را به یک اثر خواندنی تبدیل کرده است.
خرید و دانلود کتاب الکرونیکی رمان سلام مترسک نوشته منیرالدین بیروتی درهمین صفحه ممکن است. «عاشق مترسک»کتابی است که «فیلیس هستینگز» نوشته است و هیچ ربطی به کتاب مترسک سلام ندارد. نسخهی الکترونیک و همین طور کتاب صوتی این رمان از فیدیبو قابل دانلود است.
آثار بيروتي به خاطر نثر به خصوصشان که به گفتهی خود نویسنده از علاقهاش به نثر بیهقی، مورخ بزرگ ایرانی و ادبیات کلاسیک سرچشمه میگیرد، مورد توجه منتقدان قرار گرفته است. منتقدان معتقدند نثر خاص نویسنده موجب شده است رمان او شناسنامه دار باشد و بر خلاف اکثر آثار حال حاضر زبان فارسی اگر نام نویسنده را هم از کتاب برداریم، باز هم هویت نویسندهاش را فریاد بزند.
سایت تبیان نقد مفصلی بر کتاب سلام مترسک نوشته است. در این نقد آمده است: «زبان روایت اصلی درون رمان، زبان دستنوشتههای شخصیت اصلی(صارم) زبانی غیر متداول است. همین امر یکی از دلایلی است که نشان از فاصلهگیری«سلام مترسک» با وجه غالب رمانهای فارسی در دهی کنونی میدهد. سالهاست اکثر رمانها و قصههای کوتاه با نثری بیخاصیت نوشته میشوند.»
ناشر کتاب سلام مترسک منیرالدین بیروتی، انتشارات ققنوس نیز نقد جامعی دربارهی این کتاب در سایتش منتشر کرده است. در بخشی از این نقد هدف رمان بیان شده است: «دغدغهی بیروتی در هر دو رمانش(سلام مترسک و چهار درد) کاوش در فرهنگ و خلقیات مردم و ریشهیابی این فرهنگ و خلقیات در گذشته است و البته این هیچ ربطی به خاطرهگویی و نگاه نوستالژیک به گذشته ندارد. بیروتی در پی آشکار کردن تنشهایی است که مخفی مانده است.» منتقد ادامه میدهد :« نویسنده در سلام مترسک خود را در تن خسته و متلاشی و بیمار صارم فشرده میکند.
یکی از نقدهای جدی که منتقدان به رمان سلام مترسک وارد میدانند این است که او در شخصیت پردازی شخصیت اول رمان، صارم ، تنها یک بعد از شخصیت او را برای خواننده ترسیم میکند و از صحبت دربارهی ابعاد دیگرشخصیت او سرباز میزند. «حسین ایمانیان» در نقدی در روزنامهی شرق مینویسد: «مشکل سلام مترسک این است که علاوه بر ایدهي مرکزی کلیشهای (موقعیتی که وقایع رمان در بستر آن جریان دارد)، پرداخت روایی کاملن دمدستی و قابل پیشبینیای دارد. اگر متن رمان با زبان متمایزی نوشته نشده بود، هیچ تفاوتی با رمانهای بازاری مد روز ایجاد نمیشد و نوشتهي بیروتی به بازتولید یکی دیگر از محصولات صنعت-فرهنگ قصهنویسی فارسی بدل میشد.»
فکر هانی رهام نمی کند. آن روز هم پی هانی بودم خیالم که یکهو دیدم وایستادهام جلوی در خانه مادری. متحیر و مات نگاه دخترکی میکردم پنج- شش ساله که چند قدمی جلوترم، نشسته بود و جعبه میوهای را وارونه گذاشته بود و پارچهای سفید روی آن پهن کرده بود و بستههای پلاستیکی کوچک نخودچی کشمش را کنار هم چیده بود. نگاه به من میکرد و موهاب خرمایی ش ریخته بود بیرون از مقنعه سفیدش. توی دلم یکی شیون میزد و چرا نمیدانم. حتم که مادرش تا خلاص بشود از دستش فرستاده بودش توی کوچه. در زدم و تا در را وا کردم مادرم جا خورده گفت: «وا، نصیب نشود الهی چی شده صارم؟ زنت طوریش شده؟»
خندیدم که :«نه نه چیزی نشده، مهسا هم حالش خوب است.»
شک دار نگاه من میکرد: «چته صارم، خیر باشد...»
رفتم تو و نشستم یک گوشهای و بیچاره با آن درد پاش رفت بالشی آورد تا بگذارد پشت ام. هردو مچ پا را بسته بود با پارچههای جورواجور. بوی روغن زیتون پیچیده بود. نشست و مثل همیشه هاش دست میکشید به قالی تا خرده نانهایی را که بابام وقت خوردن میریخت جمع بکند.
_ ها مادر، خیر است، طوری شده؟
تا دلواپسی کلا م وتلواسههای نگاهش کلافه کن ام نشود زود گفتم: «مرخصی گرفتم چند روز به خاطر مهسا....»
بابام دستش به قفس قناریش آمد از اتاق بیرون و نه انگار ما آدم رفت تا برود به حیاط، کنار باغچه. سلامی همینطوری پرداندم و رفتنا و رفع تکلیفی جوابم را داد. اخم نشست به صورت مادرم. گفت: «ناشتایی خوردی؟»
چهچه قناری بلند شد. مادرم بلندتر این بار گفت: «مهسا چطوره، خانه خودتان است یا بردیش پیش مادرش؟»
گوش به قناری میدادم و تیزی چهچهاش. ساکت که شد گفتم:«بردماش آنجا، گفتم مادرش پیشاش باشد بهتر است.»
پاها را به آخه آخه دراز کرد :«دارم عین فلجها میشوم ... دیگه دکتر و دوا هم فایده ندارد...»
و زانوهاش را مالید و گفت: «تنهایی چرا میمانی توی خانه، ناهار و شام چهکار میکنی؟ لابد میروی ساندویچ میخوری.»
چهچه قناری مهلت حرف زدنام نمیداد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۰۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 342 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۱:۲۴:۰۰ |
نویسنده | منیرالدین بیروتی |
ناشر |