مسائل اجتماعی پیچیده و چندوجهی هستند، لذا شناخت دقیق و حل آنها، از ظرفیت و دانش یکرشته تا حدودی خارج است و باید از دانش بینامتنی و میانرشتهای به این منظور استفاده کرد.
بر این اساس امروزه تلفیقی از دانشهایی چون جامعهشناسی، روانشناسی، مدیریت، حقوق، تاریخ، مردمشناسی و غیره بهخوبی میتوانند ما را به اهداف اجتماعی رهنمون سازند که از میان این دانشها، نقش و جایگاه هنر حائز اهمیت زیادی است. زیرا مدتهاست هنر از گالریها به درآمده و هنر محض، به هنر با کارکرد و کاربرد اجتماعی تغییر یافته است.
میتوان گفت که در عصر حاضر آرمان استقلال هنری و جدایی هنر از دنیا منسوخ شده است و در مقابل بر ضرورت پیوند هنر با قلمرو اجتماعی و فرهنگی تاکید میگردد. این بدان معناست که هنر از تمرکز براثر به سمت تمرکز بر نهاد و تمرکز بر مخاطب تغییر جهت داده است.