روبرتو بلانیو (زادروز ژوئیه ۱۹۵۳ - درگذشت آوریل ۲۰۰۳) نویسنده و شاعر شیلیایی و از پیشگامان موج نوی داستاننویسی آمریکای جنوبی است.
او زندگیای را از سر گذراند که مشخصه اصلیاش آوارگی بود. پدرش راننده کامیون و مادرش معلم بود. در زمان کودکی بلانیو، او و خانوادهاش بین شهرهای مختلف شیلی سرگردان بودند و بالاخره در سال ۱۹۶۸ به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. در این زمان اشتهای او به ادبیات سر باز کرد و چنان حریصانه میخواند که به بت تمام زندگیاش، خورخه لوئیس بورخس پهلو میزد. در اواخر دهه ۶۰ تظاهرات خیابانی به کرات در مکزیکوسیتی رخ میداد و همین موجب استحاله سیاسی بلانیو شد.
بلانیو تا زمان مرگ در کشورهای انگلیسیزبان محبوب نبودهاست، به خاطر این ادعا که رئالیسم جادویی «متعفن» است! او گابریل گارسیا مارکز را به عنوان «کسی که عشق حرف زدن با رئیس جمهورها و اسقفها را دارد» دست میانداخت و از نظرش ایزابل آلنده «مبتذلنویسی است که در حوزهای از ادبیات کار میکند که از کیچ آغاز و به ادبیات آبگوشتی ختم میشود» (آلنده در مصاحبهای به سال ۲۰۰۳ بولانیو را مردی «بسیار نفرتانگیز» توصیف کرد و خطاب به او گفت که حتی مرگ هم تو را جذابتر نخواهد کرد.)
«شبانههای شیلی» یکی از آثار شناخته شده بلانیو و از نخستین رمانهای اوست که به انگلیسی ترجمه شده و تاکنون بازتابهای متفاوتی را در پی داشته است. داستان این کتاب از زبان پیرمردی بیمار روایت میشود و سخنان راوی دربارهی فرا رسیدن زمان مرگش آغازگر داستان است. متن کتاب به شیوه جملههای طولانی و تقریبا بدون وقفه در قالب تکگویی راوی نوشته شده و رگههای پررنگی از سیاست را میتوان در داستان یافت.