ایران همیشه سرزمین مهمی بوده است. این اهمیت، دستکم در وجه ژئوپلیتیک، همواره وجود داشته است؛ در زمانهایی نیز با قوت سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی تقویت شده است. یکی از نتایج این اهمیت توجه به ویژگیهای مردمان این سرزمین بوده است. هرودوت، تاریخنویس مشهور یونانی، در کتاباش ضمن تشریح جنگهای ایرانیان و یونانیان، به توصیف و تحلیل شخصیت و شیوۀ زندگی ایرانیان میپردازد و دیدگاه مثبتی به ایرانیان اتخاذ میکند. برعکس، دو فیلسوف بزرگ عصر باستان، افلاطون و ارسطو، هر دو نگرش منفی به ایرانیان داشتند و تأثیر بسیاری در نگرش نسلهای بعد از خود به ایرانیان گذاشتند. ارسطو فصلی از کتاب سیاست خود را به خلقیات ایرانیان اختصاص میدهد و آنها را بربر خطاب میکند و معتقد است بربرها برحسب طبیعت خود بردهاند، زیرا فاقد خرد هستند (ارسطو، ۱۳۸۶). در سرآغاز عصر مدرن، کتاب نامههای ایرانی (منتسکیو، ۱۳۸۷) باب جدیدی در کاوش روح ایرانی گشود. اگرچه قبل و بعد از آن سفرنامههایی از اروپاییان منتشر شده بود، تحقیقات نظاممند دربارۀ ویژگیهای منش ملّی ایرانیان تنها به پس از انتشار اثر نمادین این فیلسوف بزرگ روشنگری بازمیگردد.