ادبیات آلمان و کشورهای آلمانی زبان یکی از شاخههای ادبیات هستند که خواننده بعد از وارد شدن به این حوزه خیلی سخت میتواند از آن خارج شود زیرا نویسندگان آلمانی زبان در کتابهایشان تنها یک داستان را روایت نمیکنند، آنها شخصیتهایشان را زندگی میکنند و این صمیمت در ارتباطگیری با شخصیتها سبب میشود که داستان جذابتر و لذت بخش تر باشد. فرانتس کافکا میتواند نمونهی خوبی برای جملهی پیشین باشد. کافکا تقریبا در همهی کتابهایش خودش را در شخصیت داستان تصویر میکند.
کتاب بازی در سپیدهدم و رویا دو رمان کوتاه (نوولا) از نویسندهی مشهور اتریشی آرتور شنیتسلر هستند. این داستانهای بلند متعلق به اواخر زندگی آرتور شنیتسلر هستند در نتیجه از پختگی زیادی برخوردار هستند. آرتور شنیتسلر یکی از موجزترین نویسندگان ادبیات جهان است، او تنها سه رمان دارد و باقی نوشتههایشرا در قالب داستان بلند/ف داستان کوتاه و یا نمایشنامه منتشر کرده است.
این کتاب در واقع از دو نوول یا نوولا تشکیل شده است. به گفتهی مترجم: «دو نوول رویا و بازی در سپیده دم که اکنون ترجمه ی فارسی آن ها را پیش رو دارید. برای نخستین بار در سال ۱۹۲۶ و 1927 منتشر شدند و از آثار متاخر شنیتسلر هستند. در «بازی در سپیده دم» شنیتسلر یک بار دیگر به موضوع مورد علاقهی خود، برد و باخت، آرزو و واقعیت می پردازد و در گیر و دار آن مسئله ی بالا و پست زندگی را مطرح می کند و در عین حال بر تهی بودن آن انگشت می گذارد. شنینسلر پیش تر در نوول های ستوان گوستل و فرولاین الزه هم مانند بازی در سپیده دم به موضوع بی محتوایی «شرافت نظامی» و «عشق آرمانی» در جامعهی اشرافی اتریش در قرن نوزده پرداخته بود.»
رویا مشهورترین و چه بسا پخته ترین اثری است که شنیتسلر در آن به روانکاوی شخصیت اثر خود می پردازد. اهمیت این اثر به حدی است که آن را تالی ادبی آموزه های زیگموند فروید نامیده اند. استانلی کوبریک، کارگردان برجسته و فقید سینما، فیلم مشهور خود «چشمان باز بسته» را بر مبنای این نوول ساخت و نام و آوازه ی آن را دوچندان کرد.
«جناب سروان! جناب سروان! جناب سروان!» تازه دفعه ی سوم افسر جوان تکانی خورد، بدن خود را کش داد، سر را به طرف در گرداند؛ هنوز خواب آلود، و از میان بالش ها غرغرکنان گفت: «چه خبر شده؟» بعد کمی هوشیار شد و همین که دید فقط گماشته است که در آستانه ی نیمه تاریک در ایستاده، داد زد: «اه، صبح به این زودی باز چه خبر شده؟»
«جناب سروان، پایین توی محوطه آقایی ایستاده که می خواهد جناب سروان را ببیند.»
«آقا؟ چطور؟ ساعت چند است؟ مگر نگفتم یکشنبه مرا بیدا نکنی؟»
گماشته به کنار تختخواب آمد و کارت ویزیتی را به دست ویلهلم داد.
«آدم کم عقل، فکر می کنی من جغدم که بتوانم توی تاریکی چیزی بخوانم؟ بزن بالا.»
هنوز دستور صادر نشده، یوزف لنگه های داخلی پنجره را باز کرد و پرده ی سفید و چرک را بالا زد. ستوان توی تختخواب نیم خیز شد و در این حال توانست اسم روی کارت را بخواند. کارت را روی پتو انداخت، بار دیگر به آن نگاه کرد، سر خود را با آن موهای بور، کوتاه و ژولیدهی صبحگاهی خاراند، به سرعت در ذهن خود سبک سنگین کرد: «نیستم؟ ممکن نیست! - البته دلیلی هم ندارد. اگر با کسی حرف بزنی، حتما معنی اش این نیست که با او رفت و آمد داری. در ضمن فقط به خاطر قرض بالا آوردن مجبور شد استعفا بدهد. دیگران خوش اقبال ترند. ولی با من چکار دارد؟» دوباره به گماشته رو کرد: «سر و وضع اش چطور است، جناب سروان - آقای فون بوگنر.»
گماشته با لبخندی پت و پهن و تا حدودی غمگین گفت: «قربان، یونیفرم به جناب سروان بهتر می آمد.»
درباره نویسنده
آرتور شنیتسلر نویسنده و نمایشنامه نویس اتریشی متولد 15 می 1862 است. او در شهر وین به دنیا آمد و تحصیلات خودش را در رشتهی پزشکی تکمیل کرد. اما خیلی زود طبابت را کنار گذاشت و به صورت تمام وقت به نویسندگی مشغول شد. آرتور شنیتسلر نه تنها نویسندهی ماهر بلکه روانشناس برجستهای هم بود. این تبحر او در داستانهایش هم به خوبی مشاهده میشود.
آرتور شنیتسلر تخستین کتاب خودش را در بیست و جهار سالگی به رشتهی تحریر درآورد و از آن سن به بعد به خلق داستانها و نمایشنامههای زیادی مشغول شد. این نویسنده جز نویسندگان محدودی است که به آموزههای فروید مسلط است و به همین دلیل رد پای فروید در بسیاری از کتابهایش قابل مشاهده است. علی اصغر حداد دربارهی نویسندگی آرتور کونستلر مینویسد: «در میان مجموعه آثار آرتور شنیتسلر، ادیب صاحب سبک اتریشی، به بیش از بیست ودو نمایشنامه، هشت نوول و تعداد بسیار زیادی داستان بلند و کوتاه برمی خوریم، اما تعداد رمان های او از عدد سه فراتر نمی رود. این سه رمان عبارتند از«خانم برتا کارلان»، «راه به بیرون» و «ترزه» که به ترتیب در سال های 1900، ۱۹۰۸ و ۱۹۲۸ نوشته شده اند. بلندترین آنها «راه به بیرون» است که تقریبا سیصد صفحه ی چاپی را دربر می گیرد. «ترزه» هم تقریبا ۲۵۰ و «خانم برتا کارلان» ۱۲۵ صفحه است. وقتی این سه رمان را با حجم نوول ها، داستان ها و نمایشنامه های او مقایسه می کنیم، به روشنی می بینیم که اين نویسنده ی پرکار و درونگرا علاقه ی چندانی به نوشتن آثار بلند نداشت و بیش تر راغب بود در حجمی فشرده به حالات و تأثرات لحظهای شخصیت های خود بیردازد و لحظهها را شکار کند.»
کتاب بازی در سپیدهدم و رویا نوشتهی آرتور شنیتسلر را علی اصغر حداد به فارسی برگردانده است. علی اصغر حداد، متولد بیست و چهار اسفند 1329 یکی از خوشنام ترین مترجمان ایرانی است که به طور تخصصی کتابهای ادبیات آلمان و آلمانی زبان را به فارسی ترجمه میکند. او متولد قزوین است و در دوران نوجوانی همراه با خانوادهاش به تهران مهاجرت میکند. این مترجم خوشنام برای فرار کردن از درسهای مدرسهاش به ادبیات جهان روی میآورد و از نوجوانی علاقهی خودش را کشف میکند. او بعد از اخذ دیپلم و گذراندن دوران خدمتش به آلمان میرود و در رشتهی جامعه شناسی وارد دانشگاه میشود.
علی اصغر حداد در سال 1359 به تهران بازمیگردد و به آموزش زبان آلمانی و ترجمهی ادبی مشغول میشود. او تاکنون بیش از بیست کتاب از نویسندگان آلمانی زبان مانند توماس مان، فرانتس کافکا، هرمان هسه، آرتور شنیتسلر، پیتر هانتکه و فردریش دورنمات ترجمه کرده است. او همچنین در سال 1376 بالاترین نشان افتخار فرهنگی کشور اتریش را دریافت کرده است.
این کتاب را به دو دسته از خوانندگان پیشنهاد میکنیم: اولین دسته علاقمندان به ادبیات آلمانی و دومین دسته علاقمندان به ادبیات روانشناسی و فلسفه علاقهمند هستند. کتاب بازی در سپیدهدم و رویا ترکیبی از این دو سبک است و این تلفیق سبک زیبایی خاص و جذابی را به کتاب داده شد.
آنچه در بالا خواندید نقد و بررسی کتاب بازی در سپیدهدم و رویا نوشتهی آرتور شنیتسلر با ترجمهی علی اصغر حداد بود. خرید و دانلود این کتاب در همین صفحهی فیدیبو امکانپذیر است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۵۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 212 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۰۴:۰۰ |
نویسنده | آرتور شنیتسلر |
مترجم | علی اصغر حداد |
ناشر | نشر نیلوفر |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۴ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 55,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بزرگترین مصیبت در فیدیبو اینه که گاهی مقدمه کتاب رو به عنوان نمونه کتاب میذارن. این در حالی است که ما میخواهیم کتاب رو بخریم و نه مق دمهاش رو. پس لازمه که چند صفحه از اصل کتاب آورده بشه تا با نوع ترجمه و زبان و قدری هم جهان داستان آشنا بشیم. امیدواریم که فیدیبو، این مصیبت رو درک کنه و به این مسیر ادامه نده.
کتاب شامل دو داستان هست، که البته ربطی به همدیگه ندارند و کاملا مستقل از هم هستند. هر دو داستان عمیق و خواندنی هستند، به شخصه داستان اول رو بیشتر دوست داشتم و در پایان بسیار غافلگیر شدم. داستان اول ثانیه های پر هیجان و استرس یک فرد معتاد به قمار رو روایت میکنه که برای من خیلی جالب بود و داستان دوم به فراز و فرود روابط یک زوج میپردازه که این هم خالی از لطف نیست و کمی روانشناسی و فلسفه هم چاشنی داستان هست
نگاه کوبریک به قصه عمیق تر بود به نظر من...یجوری داستان رو مال خو دش کرده بود.البته شاید اینکه من اول فیلم رو دیدم تاثیر داشته و یا اینکه ترجمه کتاب اون قدر مناسب نبود.
خواهش میکنم فقط مقدمه ی کتاب و برای نمونه نذارید واقعا به نظرتون این روش غیر منطقی نیست!!؟؟
کتاب فوق العاده ای است. لذت بردم. عمیق به درون پرداخته. فیلم ساخته شده بر اساس رویا را دیدم و جالب بود.
کوبریک فیلم چشمان کاملا بسته رو براساس همین داستان رویا ساخته فوق العاده بود واقعا
اشنیتسلر یه نابغهس. هرکدوم از داستاناش یه جور آدمو درگیر میکنه
داستان و بهتر بگم نمایشنامه ای درگ یرکننده
آماده برای اقتباس در سریال های ترکی