- درباره کتاب صوتی طوفان دریا:
رمان صوتی کوتاه «طوفان دریا» اثر «جوزف کنراد»، در سال ۱۹۰۲ میلادی به چاپ رسید. جوزف کنراد، رماننویس لهستانی - بریتانیایی است که یکی از برجستهترین نویسندگان ادبیات انگلیسی به شمار میرود. بسیاری از رمانهای کنراد، در دریا و بر روی عرشهی کشتی به وقوع میپیوندند؛ جایی که کنراد روزهای بیشماری از عمرش را سپری نمود. جوزف کنراد با زیر و بم دریا و دریانوردی آشنا بود؛ دریا، یار دیرین او بود و طوفانِ دریا، روی سهمگینِ این یار.
- خلاصهای از کتاب صوتی طوفان دریا:
کنراد دربارهی این رمان چنین گفته است: «حاصل تجربیات بیست سال زندگی است. زندگی خود من».
داستان صوتی طوفان دریا، دربارهی ناخدایی به نام مَکوِر است که در طوفان دریا گرفتار میشود. هدف کنراد از این رمان کوتاه، صرف بیان حوادث و ماجراجوییهای دریانوردی نیست؛ بلکه تفکرات و تحولات درونی ناخدا مکور در گذر از این حوادث و طوفان هولناک دریا است. هنری جیمز نویسندهی آمریکایی معتقد است هیچ نویسندهای تا به حال نتوانسته دریا را به زیبایی و قدرت کنراد، وصف کند. به نظر نمیآید هنری جیمز در این باره به خطا رفته باشد؛ کنراد دریا را به شکلی دیگر میبیند و میفهمد؛ شکلی که شاید قریب به اتفاق مردم جهان، قادر به درک آن نباشند....
- بخشهایی از کتاب طوفان دریا:
در بخشی از رمان صوتی طوفان دریا چنین میشنویم: «شکل و شمایل مَکوِر، ناخدای کشتی نان – شان، آینهی تمامنمای ذهنش بود، در ظاهرش هیچ خصلت بارزی که گویای قاطعیت یا حماقت باشد وجود نداشت؛ اساسا هیچ ویژگی بارزی نداشت؛ کاملا معمولی، بیخیال و خونسرد بود. تنها خصلتی که میشد گفت ظاهرش گاهی به طرف مقابلش القا میکرد، کمروییاش بود؛ در ساحل، در دفاتر تجاری مینشست، با صورتی آفتابسوخته و لبخندی محو، و به کف زمین چشم میدوخت».
ناخدا مکور، مردی ساده و بیآلایش است. او برخلاف دستیار خود، «جوکس»، کوچکترین بهرهای از تخیل ندارد. او در زندگیاش، همواره به همهچیز به سادهترین وجه ممکن نگریسته است. کنراد در بخشی از رمان کوتاه خود، دربارهی او چنین مینویسد:
«او که از تخیل همانقدر بهره داشت که روزش را شب کند و به روز دیگری پیوند بزند و بس، در کمال آرامش، از خودش مطمئن بود؛ و دقیقا به همین دلیل هیچ کبر و خودخواهیای نداشت. کسی که به لحاظ تخیل برتر از انسان باشد، عصبی و تحملناپذیر است و سخت میتوان دلش را به دست آورد؛ اما همهی کشتیهایی که ناخدا مکور فرماندهیشان کرده بود، ماوای شناور آرامش و هماهنگی بودند. به پرواز درآوردن توسن خیال برای او همانقدر سخت و دشوار بود که سوارکردن قطعات یک کرونومتر با چکشی بزرگ و یک ارّهی زنجیری بزرگ برای یک ساعتساز».
ناخدا مکور روزی به طور کاملا ناگهانی، خانهی پدریاش را ترک کرده و دل به دریا سپارده بود. انجام چنین کاری از جانب او که فرزند بقالی خردهفروش بود و در خشکی زندگی میکرد، آن هم در پانزدهسالگی و بدون خداحافظی و گذاشتن پیغام، بسیار غیرمنتظره مینمود؛ اما به هر طریق، مکور این کار را کرده و تا مدتها بعد، حتی به ذهنش نرسیده بود که برای خانوادهاش، نامهای بفرستد و خبری بهشان بدهد. اما همهی اینها، پیش از وقوع «طوفان» بود. «... همهی این حوادث سالها سال پیش از آن صبح در اتاق نقشه کشتی بخار نان – شان رخ داده بود، همان صبحی که درجهی فشارسنج ناگهان اُفتی شدید را نشان داده بود، فشارسنجی که مکور هیچ دلیلی برای شککردن به صحت عملکردش نداشت. آن اُفت – با توجه به عالیبودن عملکرد فشارسنج، آن دورهی زمانی خاص از سال، و موقعیت کشتی در نقشه – خبر از رخدادی شوم میداد؛ اما صورت سرخ آن مرد از هیچ تشویش و اضطرابی حکایت نداشت. نشانههای بدیمن برای او هیچ اهمیتی نداشتند، و او توان کشف پیام آن نشانهی شوم را نداشت، تا عاقبت آن پیشگویی درست در مقابل چشمان او عینیت یافت. با خودش گفت: این اُفته، و هیچ اشتباهی هم در کار نیست. حتما هوای بد در راهه».
- تحلیل کتاب صوتی طوفان دریا:
کنراد در کتابهایش که برخلاف بسیاری از داستانهای دریایی، تمرکزشان ماجراجویی و وقوع حادثه نیست، شخصیتهای داستانش را با چالش روبرو کرده و آنها را در واکنش به موانع و سختیها، تحلیل میکند. در داستانهای کنراد، نوعی رخوت منحصر به فرد حس میشود. کنراد نثری درونگرا دارد. داستان ناخدا و طوفان دریا همانند سایر داستانهای کنراد، بیش از این که چالشی بیرونی را توصیف کند، به وصف چالشی درونی میپردازد. کنراد در کتابهایش، جزئیترین افکار، ترسها و دغدغههای شخصیتهای داستان را شرح داده و بدین ترتیب، ما را با اعماق وجود آنها آشنا میکند. در داستان طوفان دریا نیز، طوفان تنها پیشزمینه و بهانهای است برای این که ناخدا، به درکی متفاوت از وجودِ خویشتن دست یابد و خواننده نیز، عمق هستیِ ناخدا را دریابد.
- دربارهی جوزف کنراد:
کنراد که نویسندهای ممتاز و صاحبسبک در ادبیات انگلیسی به شمار میآید، اصالتی لهستانی داشته و در سال ۱۸۵۷ میلادی، در خانوادهای متوسط متولد شد. او تا میانهی جوانی، به زبان انگلیسی تسلط نداشت و تا سال ۱۸۸۶ میلادی که درخواست خود را به دولت انگلستان تقدیم کرد، شهروند بریتانیایی به حساب نمیآمد. کنراد که در کودکی، به لطف پدرش با ادبیات ملل مختلف از جمله ادبیات انگلیس، فرانسه و لهستان آشنا شده بود، در نوجوانی توسط عمویش برای کارآموزی در دریا به فرانسه فرستاده شد. عموی او پس از مرگ پدر و مادر کنراد در کودکی وی، سرپرستی او را بر عهده گرفته بود.
کنراد سالهای بسیار بر روی عرشهی کشتی و در دریا کار کرد. بسیاری از نوشتههای او، حاصل همین تجربیات وی هستند. از دیگر داستانهای کنراد که همانند رمان صوتی «طوفان دریا» در آغوش دریا، این آبیِ بیانتها به وقوع میپیوندند، میتوان به «کاکاسیاه کشتی نارسیسوس» و «مرز سایه» اشاره کرد که برخی منتقدان از آنها به ترتیب به عنوان ارزشمندترین اثر نیمهی اول و نیمهی دوم نویسندگی کنراد یاد میکنند.
کنراد در طول زندگی خود از سلامت جسمانی و روحی خوبی برخوردار نبود. او در سن بیست سالگی و در حالی که به نقل از عمویش، مقروض شده بود، اقدام به خودکشی کرد. او از این اقدام جان سالم به در برد و علیرغم تمامی مشکلات جسمی و روحی، سالها در دریا و کشتیهای مختلف کار کرد، به نوشتن پرداخت و آثار بسیار ارزشمندی از خود بر جای گذاشت. جوزف کنراد در سال ۱۹۲۴ میلادی در انگلستان بر اثر سکتهی قلبی درگذشت.
شاید بخوبی مرز سایه نبود ولی توصیف یک طوفان دریایی سهمگین و هجومش به یک کشتی بخار قدیمی، با اینهمه جزئیات، اونم به قلم نویسندهای که با دریانوردی کاملا آشناست خیلی جذابه. بخصوص اینکه نویسنده در سطح توصیف صرف، متوقف نمونده و لایههای زیرین داستان رو هم با نمادپردازی غنی کرده