یکی از ضرب المثلهای قدیمی ایرانی میگوید: دست بالای دست بسیار است. این جمله معنای بسیار مهمی دارد. اگر کسی با خود فکر کند که میتواند تمامی قوانین دنیا را زیر پا گذاشته و بی مهابا به همه ظلم کند. باید بداند که از او زرنگتر نیز وجود دارد. به همین دلیل اگر با ظلم به جایی برسیم قطعا کسی هست که ما را نیز زیرپای ناعدالتی خود له کند.
امروزه کتابهای صوتی طرفداران بسیاری دارند. زیرا قطار سریع زندگی مجال را انسان گرفتهاست. به همین دلیل بسیاری از انتشاراتهای خوب کشورمان کتابها را به صورت کتاب صوتی درمیآورند تا همه بتوانند از آنها استفاده کنند.
داستان کوتاه موش گرسنه یکی از داستانهای مجموعه تلخون است. این مجموعه توسط صمد بهرنگی و در سال ۱۳۴۲ نوشته شدهاست. داستانهای این دوست مهربان کودکان، به ظاهر برای کودکان فقط نوشته شدهاست. اما مفاهیم و مضامینی که در آن استفاده شده برای بزرگسالان نیز مناسب است. برای اینکه نسلی سالم و انسان به جای بگذاریم باید از کودکی مفاهیم والای اخلاقی و انسانی را به آنها بیاموزیم. کودکان نهالهای ضعیف و کوچکی هستند که به راحتی میتوان آنها را شکل داد. پس باید به بهترین نحوه این نهالهای نرم را تبدیل به درختی تنومند و با ریشههایی قوی کرد. هدف صمد بهرنگی و تمامی داستان نویسان دنیا هم همین است. داستان موش گرسنه اشاره واضحی به ضرب المثل دست بالای دست بسیار است، دارد.
داستان از موش صحرایی آغاز میشود. در یکی از روزهایی که موش احساس گرسنگی شدید داشت به سمت باغی رفت. سه سیب پای درخت افتاده بود که همگی را خورد. سپس باد تندی وزید و برگهای بسیاری برسرش ریخت. موش هم عصبانی شد و همهی برگها را هم خورد. به سمت بیرون باغ به راه افتاد که باغبان را دید و به او گفت که سیبها و برگهایشان را هم خورده است. باغبان او را تهدید کرد که اگر بار دیگر به باغ بیاید، موش را خواهد کشت. اما موش عصبانی شد و در یک لحظه باغبان را بلعید. سپس به سمت روستا به راه افتاد. در روستا تازه عروسی را دید که ذغال درست میکرد. عروس موش را بیرون راند. اما در یک چشم بهم زدن موش شکمو عروس را هم بلعید. موش بدجنس دوباره به راه افتاد سر راه به چند دختر رسید که گلدوزی میکردنند. موش آنها را هم خورد. دوباره به راه افتاد و به چند پسر بچه که مشغول تیله بازی بودند رسید. موش پسران را نیز به راحتی خورد. سپس به منزل یک پیرزن رسید. پیرزن که در یافته بود موش احساس زیرکی میکند به او گفت که پیرزنی لاجون است. موش هم دلش سوخت و به پیرزن فرصت داد تا غذایی برایش فراهم کند. اما پیرزن به جای غذا گربهی بزرگ و ترسناکش را آورد. پس از تعقیب و گریز بسیار موش توانست در جایی مخفی شود. اما گربه دست بردار نبود. چند ساعتی ک گذشت موش پاورچین پاورچین به بیرون از مخفیگاهش آمد. در همان لحظه گربه او را گرفت و شکمش را پاره کرد. از شکم موش صحرایی باغبان، تازه عروس، دختران گلدوز و پسران تیله باز بیرون آمدند. نویسندگان بسیاری مانند عبید زاکانی و جان اشتاین بک قصه کودکانه اما با مضامین مهم را درمورد موشهای روستایی و شهری نوشتهاند.
کتاب صوتی موش گرسنه در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات آوا خورشید منتشر شد. گوینده این کتاب هنرمند خوب کشورمان الهام پاوهنژاد است. شما میتوانید کتاب صوتی و فایل صوتی موش گرسنه، به قلم صمد بهرنگی، صدای الهام پاوهنژاد و انتشارات آوا خورشید از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه کنید.
الهام پاوه نژاد در شهریور سال ۱۳۵۰ در تهران چشم به جهان گشود. بازیگری یکی از علاقهمندیهای او از دوران کودکیاش بود. خانم پاوهنژاد پس از دریافت دیپلم خود در رشته علوم تجربی، وارد دانشگاه شد. او فارغ التحصیل دانشگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شمیرانات در رشتهی تحصیلی بازیگری و کارگردانی است. پاوهنژاد فعالیت حرفهای خود را در هنر از سال ۱۳۶۹ با بازی در تئاتر ساحره سوزان آغاز کرد. او پس از این نمایش تئاتر به سرعت راه خود را به تلویزیون و سینما را باز کرد. اولین کار هنری او در تلویزیون با فیلمی به نام همسران در سال ۱۳۷۳ بود. از آثار منتشر شده توسط الهام پاوهنژاد میتوان به تصویر یک رویا، امین و مینا، ترانه مادری، یلدا، شاهگوش، آسه آسه قصه قصه، مانکن، زندگی با چشمان بسته، دیشب باباتو دیدم آیدا و ... اشاره کرد. از فعالیتهای الهام پاوهنژاد در زمینهی تئاتر نیز باید از سه گانه اورنگ، تراس، جشن مرغابی وحشی، چیستا، فراموش نامه و ... نام برد.
صمد بهرنگی در دومین روز از تیر ماه سال ۱۳۱۸ چشم به جهان گشود. او زاده شهر زیبای تبریز در محلهی چرنداب است. بهرنگی کودکی بسیار سختی را پشت سر گذشته است. پدرش کارگر فصلی بود و زندگی سختی داشتند. بهرنگی پس از اتمام تحصیلات مدرسه وارد دانشسرای عالی پسران تبریز شد. او پس فارغ التحصیلی از دانشسرا، به تدریس پرداخت. بهرنگی به روستاها و شهرهای دور افتاده میرفت و به بچهها سواد یاد میداد. او یکی از افرادی بود که تلاش بسیاری در جهت عمومی سازی سواد کرد. در بسیاری از روستاها، خانوادهها اجازه تحصیل به فرزندانشان را نمیدادند. اما او با ممارست تک تک خانواده را راضی میکرد تا کودکانشان به جای کار به مدرسه بفرستند. بهرنگی در تمام عمر خود بدون هیچ وقفهای معلم بود. او برای ادامه تحصیل، در سال ۱۳۳۷ وارد دانشگاه ادبیات فارسی و زبانهای خارجی تبریز شد. بهرنگی فارغ التحصیل رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی از همین دانشگاه است. صمد بهرنگی یکی از کسانی بود که تلاش بسیاری در جهت عمومی سازی سواد انجام داد. به علاوه او بزرگترین مدافع حقوق کودکان در ایران بود. بهرنگی به همراه بسیاری از بزرگترین دانش آموختگان کشور یعنی پرویز خانلری که وزیر فرهنگ بود، ثمین باغچهبان، محمد بهمن بیگی، یحیی مافی و ... سپاه دانش را تاسیس کرد. سپاه دانش متشکل از گروهی از پزشکان، مهندسان و دانش آموختگان کشور بود. این گروه وظیفه داشتند که به نقط دور افتاده سفر کنند و به کودکان و حتی افراد سالخورده سواد بیاموزند. بعد سپاه دانش فعالیتهای خود را در زمینه سپاه بهداشت و آبادانی گسترش داد. سپاه بهداشت وظیفهی تامین بهداشت مانند تاسیس بهداری در مناطق دور افتاده و سپاه آبادانی وظیفه تامین مایحتاج مردم را بر عهده داشتند. با تمام تلاشهای بهرنگی از او در سال ۱۳۴۱ شکایت شد. مدیر مدرسهای که در آن کار میکرد از او شکایت کرده بود. اما پس از مدتی بهرنگی تبرئه شد و به کارش بازگشت. بهرنگی فعالیتهای سیاسی نیز داشت. او زمانی که کتاب ماهی سیاه کوچولو و الدوز و کلاغها را منتشر کرد متهم به ترویج عقاید گروه فداییان خلق شد. به علاوه کتاب الفبای آذر را زمانی که نوشت، هیچگاه کار در سازمان آموزش و پروش را نپذیرفت. زیرا با دولت و نظام موافق نبود. صمد بهرنگی یکی از نویسندگان ایرانی بود که در جوانترین سن درگذشت. او در سال ۱۳۴۷ زمانی که تنها ۲۹ سال داشت به علت مرگی مشکوک درگذشت. در کتابها گفته شده، که او در رود ارس غرق شدهاست. درمورد مرگ او کتابهای بسیاری از جمله رازهای مرگ صمد از اشرف دهقانی، از آن سالها و سالهای دیگر از حمزه فراهتی، برادرم صمد بهرنگی از اسد بهرنگی و ... منتشر شدهاست. آرامگاه این نویسنده ایرانی در گورستان امامیه تبریز است. اولین اثر منتشر شده از این نویسنده در سال ۱۳۳۹ به نام عادت منتشر شد. پس از کتاب آثار بسیاری از او با نامهای تلخون، بینام، کچل کفتر باز، پسرک لبو فروش، افسانه محبت، ۲۴ ساعت خواب و بیداری، یک هلو هزار هلو، پیرزن و جوجه طلاییاش، آه ما الاغها و .... منتشر شد. صمد بهرنگی چند کتاب را نیز به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست.
رفت به خانهاش و گربهاش را گذاشت توي دامنش و برگشت و تا رسيد نزديك موش. گفت: بيا ننه، بگير بخور و گربه را ول داد به طرف موش. موش تا چشمش به گربه افتاد در رفت. گربه دنبالش كرد اما نتوانست بگيردش، موش رفت توي سوراخي قايم شد. گربه دم سوراخ نشست و كمين كرد. مدتي گذشت و سر و صدا خوابيد. موش اينور و آنور را نگاه كرد، گربه را نديد خيال كرد خسته شده رفته. يواشكي سرش را از سوراخ درآورد اما گربه ديگر مجال فرار نداد، چنگالش را زد و موش را گرفت و شكمش را پاره كرد. آنوقت مرد سطل بدست بيرون آمد، عروس خانم بيرون آمد. دخترهاي گلدوز و پسرهاي تيله باز بيرون آمدند و هر كدام براي گربه چيزي آوردند كه بخورد و بيشتر چاق و چله شود.
دل خوانندهها شاد و دماغشان چاق!
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 4.۴۰ مگابایت |
مدت زمان | ۰۴:۴۸ |
نویسنده | صمد بهرنگی |
راوی | الهام پاوه نژاد |
ناشر |