داستانهای ایرانی پر از پندها و آموزشهای بسیار خوب برای کودکان هستند. نویسندگان داستانهای کودکان در سراسر جهان سعی دارند، با داستانهایشان انسانهایی را پرورش دهند که ویژگیهای خوب انسانی را داشته باشند. تمامی شخصیتها و اتفاقات درون داستانهای کودکان نماد هستند. نمادهایی که بهترین آموزگار برای کودکان محسوب میشوند. در کشور ما نیز کم نیستند نویسندگانی که فرهنگ و ادب ایرانی را در قالب داستان به کودکان آموزش میدهند. یکی از این نویسندگان ایرانی صمد بهرنگی است.
کتاب پسرک لبو فروش توسط صمد بهرنگی به رشتهی تحریر درآمده است. این کتاب برای اولین بار در آذر ماهِ سال 1346 به چاپ رسید. کتاب پسرک لبو فروش یکی از چندین داستان کوتاه صمد بهرنگی است. هدف بهرنگی از نوشتن این داستانهای کوتاه، آشنا کردن فرزندان ایرانی با داستانها و شخصیتهای اصیلی ایرانی بودهاست. در زمانی که داستانهای اروپایی، در سراسر دنیا منتشر میشد. او اقدام به زنده نگهداشتن مفاهیم اخلاقی ایرانی کرد. او با داستانهایش به گوشه و کنار کشورمان سفر کرد و از هر منطقه یک نماد و المان را برداشت. البته باید گفت بیشتر آثار او با اقتباس از افسانههای آذربایجانی نوشته شدهاست. داستان پسرک لبو فروش تماما نماد غیرت، سختکوشی و تلاش مردمان ایرانی است. به علاوه بهرنگی در این داستان و دیگر داستانهایش به انتقاد از حق پایمان شده کودکان ایرانی میپردازد. او با داستانهایش سعی در بهبود اوضاع زندگی کودکان به ویژه در روستاها و شهرهای کوچک دارد. یکی دیگر از نویسندگان داستانهای کودک و نوجوان محمدمیرکیانی است. آقای میرکیانی نیز با نوشتن داستانهایش برای کودکان فرهنگ زبان ایرانی را به کودکان آموزش میدهد.
قصه کتاب پسرک لبو فروش از ورود یک معلم جدید به یک روستا آغاز میشود. آقای معلم یکی دو ماهی دیر به مدرسه آمده و به همین دلیل بچهها از درس پراکنده شدهاند. او به دنبال تک تک آنها سری به مزارع، کارخانهها و خانهها میزند. بالاخره بچههای شاد و شیطان روستا به سر کلاسهایشان میآیند. در این روستا یک کارگاه فرش بافی بسیار بزرگ وجود دارد. بیشتر بچههای مدرسه در این کارگاه که متعلق به حاجی قلی فرشباف است، کار میکنند. حاجی قلی فرشباف از سادگی مردم روستا استفاده کرده و پول بسیار کمی را به عنوان دستمزد به آنها میدهد. اما بچهها کار دیگری برای انجام ندارند. به علاوه بسیاری از آنها باید کمک خرج خانوادشان نیز باشند. در یکی از روزهای سرد زمستانی که آقای معلم مشغول به تدریس درس به بچهها بود، صدای پسرکی آمد که لبو میفروخت. پسرک با اجازه آقای معلم، وارد کلاس شد. نام این پسر تاری وردی بود. او برخلاف دیگر بچهها در کارگاه فرش بافی کار نمیکرد. او لبو میفروخت. تاردی وردی پس از فروش چند لبو به بچههای کلاس و آقای معلم راهش را کشید و رفت. بچهها داستانهای بسیاری در مورد پسرک میگفتند. تاری وردی یک خواهر به نام سولماز داشت. پدرش کشته و مادرش نیز به بیماری سختی مبتلا شدهبود. پدرش فرد مالداری بود. وقتی پدرش زنده بود، آنها زندگی مرفه و بسیار خوبی داشتند. اما با مرگ پدرش زندگیشان نابود شد. یکی دیگر از روزها که تاردی به مدرسه آمد، آقای معلم او را به دفتر خود برد و شروع به صحبت کردن با او کرد. پسرک در ابتدا از گفتن وضعیت خود امتناع میکرد. اما بالاخره لب باز کرده و از خودش گفت. او مدت زیادی بود که در کارگاه حاجی قلی فرشباف کار نمیکرد. دلیل این ترک کار، دعوای شدیدی بود که بین این دو رخ داده بود. پسرک سفره دلش را پیش آقای معلم باز کرد و گفت که حاج قلی فرشباف مرد درستی نیست. او در شهر زن و بچه دارد. به علاوه در چند روستای دیگر نیز همسران صیغهای هم دارد. اما چشم ناپاکش به دنبال سولماز خواهر، تاردی وردی بود. به همین دلیل هم تاردی وردی با او دعوا کرده و کتکش زدهاست. حاجی قلی نیز برای تلافی پسرک بیچاره را زیر مشت و لگد خودش قرار دادهاست. به همین دلیل دیگر تاردی و سولماز به کارگاه قالیبافی حاجی قلی نرفتهاند. اما این پایان داستان و زندگی سولماز و تاردی نبود. هردوی آنها با مرد و زنی درستکار و چشم پاک ازدواج کردند. پس از پایان سال تحصیلی زمانی که آقای معلم برای مسافرت تابستانه به روستا آمد، با چشمان خود موفقیت این دو نوجوان که حالا برای خود جوانایی رشید و رعنا شده بودند را دید.
نسخه چاپی کتاب پسرک لبو فروش در سال 1346 به چاپ رسید. این کتاب بار دیگر در سال 1388 توسط انتشارات محور منتشر شد. نسخه الکترونیکی این کتاب نیز با کمک انتشارات لوکوبوک در اختیار مخاطبان قرا گرفت. نسخه صوتی کتاب پسرک لبو فروش در سال 1399 توسط انتشارت آوای خورشید منتشر شد. گویندهی کتاب پیشرو هنرمند خوب کشورمان مهدی پاکدل است. شما میتوانید کتاب صوتی پسرک لبو فروش به قلم صمد بهرنگی، گویندگی مهدی پاکدل و انتشارات آوا خورشید را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
مهدی پاکدل در دهمین روز از تیر ماه سال 1359 چشم به جهان گشود. او زاده شهر نصف جهان، اصفهان است. مهدی پاکدل دانش آموختهی رشتهی گرافیک از دانشگاه آزاد است. اما او تحصیلاتش را به پایان نرساندهاست. آقای پاکدل اولین کار هنری خود را با تئاتر در سال 1376 آغاز کرد. سپس دو سال بعد یعنی در سال 1378 وارد دنیای سینما و تلویزیون شد. مهدی یکی از برادران خانواده هنرمند پاکدل است. برادرهای او با نام حسین و مسعود نیز از هنرمندان سرشناس کشورمان محسوب میشود. به علاوه همسر او خانم رعنا آزادی و همسر حسین پاکدل، ختنم عاطفه رضوی از بانوان بازیگر ایران هستند. آقای مهدی پاکدل به جز فعالیت در تئاتر، سینما و تلویزیون در عرصه موسیقی نیز وارد شدهاست. او یک آلبوم به نام «در انعکاس کوچههای خیس» را منتشر کردهاست. از آثار این هنرمند در زمینهی فیلمهای سینمایی میتوان به نرگس مست، تمشک، دایره زندگی و ...، در زمینه فیلمهای تلویزیون میتوان به ستایش، کیمیا، گمشده و ...، در زمینه تئاتر میتوان به حضرت والا، برهان، امر ملوکانه و ... و در زمینه فیلمهای نمایش خانگی میتوان به همگناه، شام ایرانی و وقت خواب اشاره کرد.
صمد بهرنگی در دومین روز از تیرماه سال 1318 چشم به جهان گشود. او زاده شهر تبریز است. او پس از اتمام دوران مدرسه وارد دانشسرای مقدمتی پسران در شهر تبریز شد. وی پس از فارغ التحصیلی در روستاهای دور افتاده به بچهها خواندن و نوشتن یاد میداد. در واقع او معلم بود. آقای بهرنگی در کودکی زندگی سختی را پشت گذاشته بود. پدرش مردی دست تنگ و فقیر بود که در نهایت نیز با خیل عظیم بیکاران به قفقاز سفر کرد. صمد بهرنگی یکی از کسانی است که برای همگانی شدن سواد در ایران بسیار تلاش کرد. او در روستاها خانوادهها و کودکان را راضی میکرد که به جای کار در مزرعهها درس بخوانند. بهرنگی تا آخر عمرش شغل معلمی را رها نکرد. او در سال 1337 همزمان با تدریس، به داشنگاه رفت. بهرنگی فارغ التحصیل رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه ادبیات فارسی شهر تبریز بود. او یکی از افرادی بود که به دروس نظام آموزشی بسیار انتقاد داشت. زیرا امکاناتی که در کتابها از آن میگفت در روستاها وجود نداشت. صمد بهرنگی یکی از کسانی بود که به همراه معصومه سهراب، محمد بهمن بیگی، عباس سیاحی، پرویز خانلری و ... سپاه دانش را در کشور تاسیس کردند. وظیفه سپاه دانش از بین بردن بیسوادی در کشور بود. دختران و پسران سپاه دانشی دانش آموختههایی بودند که باید به مناطق دور افتاده سفر میکردنند و به بچهها، بزرگسالان و حتی افراد سالخورده نیز خواندن و نوشتن یاد میدادند. بعدا به سپاه دانش دو گروه دیگر به نامهای سپاه بهداشت و سپاه ترویج و آبادانی نیز افزوده شد.
صمد بهرنگی فعالیت ادبی خود را با داستانها و مقالههای طنز آغاز کرد. نام او به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان فولکلور آذربایجان شناخته میشود. او به علاوه نویسندگی کار ترجمه نیز انجام میداد. بهرنگی در برخی از داستانهایش مانند ماهی سیاه کوچولو و الدوز و کلاغها از مضامین و کنایههای سیاسی استفاده کرده بود. به همین دلیل یکی از افراد سیاسی محسوب میشد. مهربانترین دوست کودکان ایرانی در سال 1347 زمان که تنها 29 سال داشت درگذشت. علت مرگ او غرق شدن در رود ارس بود. اما مرگ او شایعات بسیاری را به همراه داشت. بسیاری هنوز هم اعتقاد دارند که او کشته شدهاست. در این زمینه کتابهای بسیاری از جمله از آن سال و سالهای دیگر به قلم حمزه فراهانی، صمد ساختار یک اسطوره به قلم محمد هادی محمدی و ... نوشته شدهاست. از آثار منتشر شده از صمد بهرنگی میتواند به عادت، کچل کفتر باز، افسانه محبت، 24 ساعت خواب و بیداری، آه! ما الاغها و ... اشاره کرد.
تاری وردی توی برف میرفت طرف ده و ما صدایش را میشنیدیم که میگفت: آی لبو!.. لبوی داغ و شیرین آوردم، مردم ..! بچهها خیلی چیزها از تاری وردی برایم گفتند: اسم خواهرش «سولماز» بود. دو سه سالی بزرگتر از او بود. وقتی پدرشان زنده بود، صاحب خانه و زندگی خوبی بودند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 12.۵۲ مگابایت |
مدت زمان | ۱۳:۴۰ |
نویسنده | صمد بهرنگی |
راوی | مهدی پاکدل |
ناشر |