دکتر علی شریعتی میگوید:«همه تاریخ عبارت است از جنگ میان دو سرباز که همدیگر را نمیشناسند ولی میجنگند، برای کسانی که همدیگر را میشناسند و نمیجنگند ...»
کتاب خاکستر و خاک Earth and Ashes توسط عتیق رحیمی Atiq Rahimi نوشته شدهاست. این کتاب در سال 1996 به زبان فارسی دری نوشته شد. رمان خاکستر و خاک داستان خود را در افغانستان یعنی زادگاه نویسنده روایت میکند. عتیق رحیمی با اینکه بسیار از کشورش دور بود. اما تمامی جزئیات را به خوبی در این داستان بیان کردهاست. داستان کتاب خاکستر و خاک داستانی درمورد رنج و دردی است که مردمان بیگناه تحمل میکنند. جنگ بزرگترین فاجعه بشری است. بخاطر عدم توافق فقط چند سیاستمدار، میلیونها زن، مرد و کودک کشته و آواره میشوند. از آغاز بشریت تاکنون مردم بیگناه درد و رنجهای بسیاری را متحمل شدهاند. تفاوتی ندارد، لشکرکشیهای رومی باشد، جنگهای گسترده کردن قلمرو باشد و جنگهایی برای به استعمار درآوردن یک کشور، همگی آنها فاجعهبار هستند. حتی پس از تلاشهای بسیاری زیاد مجامع انسانی، همچنان جنگها ادامه دارند و در گوشهای از این کره خاکی مردمانی در حال رنج کشیدن هستند.
داستان کتاب خاکستر و خاک نیز گوشتهای از درد و رنج مردمان در جنگ است. این کتاب داستان خود را در سه فصل اصلی روایت میکند. داستان کتاب خاکستر و خاک از بمباران یک روستا توسط روسها آغاز میشود. در این بمباران یکی از روستاهای افغانستان با خاک یکسان میشود. همه اهالی این روستا کشته میشوند. اما دو نفر از آنها جان سالم از این مهلکه به در میبرند. یاسین و پدربزرگش دستگیر تنها بازماندگان این بمباران هستند. این دو همه خانوادشان را در این حمله از دادهاند و باید به جایی دیگر پناه ببرند. پدربزرگ دستگیر، پسری به نام «مراد» دارد. مراد در یکی از دورترین روستاها در معدن مشغول به کار به است. دستگیر و یاسین عازم سفر طولانی میشوند تا خودشان را به مراد برسانند. در این داستان سه شخصیت اصلی به نامهای «دستگیر«، «یاسین» و «میرزا قدیر» حضور دارند. این سه شخصیت درد مشترکی در سینه دارند. اما مراد شخصیتی است که در هیاهوی انسانها فقط به دنبال منافع خودش است. داستان این کتاب فقط مخصوص به مردم افغانستان نیست. زیرا دردها و رنجهایی که انسانها در طول جنگ متحمل میشوند در بین همه انسانها یکی است.
با اقتباس از داستان کتاب «خاکستر و خاک» در سال 2004 یک فیلم سینمایی در افغانستان ساخته شد. کارگردان این فیلم سینمایی عتیق رحیمی است. کامبوزیا پرتوی، فیلمنامه نویس ایرانی نیز با اقتباس از داستان رمان خاکستر و خاک فیلمنامه این فیلم سینمایی را نوشت. بازیگران افغانستانی بسیاری مانند عبدل غنی در این فیلم حضور دارند. این فیلم از زمان انتشار تاکنون بیش از ده جایزه از جمله کارهای نو و نگاهی نو در جشنواره فیلم کن، جایزه کشتی بادبانی طلایی در جشنواره فیلم زنگبار و ... را بدست آورده است. شخصیتها در فیلم سینمایی «خاکستر و خاک» فارسی دری است.
کتاب خاکستر و خاک در سال 2000 در ایران به چاپ رسیده و منتشر شد. نسخه صوتی کتاب نیز در سال 1399 توسط انتشارات رادیو گوشه منتشر شد. گویندهی این کتاب صوتی عتیق رحیمی یعنی نویسنده کتاب است. این کتاب در سال 2000 توسط سابرینا نوری از زبان فارسی به فرانسه ترجمه شد. شما میتوانید کتاب صوتی خاکستر و خاک به قلم عتیق رحیمی، صدای عتیق رحیمی و انتشارات رادیو گوشه را از همین صفحه در فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
عتیق رحیمی Atiq Rahimi در بیست و ششمین روز ار ماه فوریه سال 1962 چشم به جهان گشود. او زادهی شهر کابل است. آقای رحیمی در دبیرستان فرانسوی در کابل تحصیل کردهاست. از این رو او مسلط به زبان فرانسوی است. او پس از آغاز جنگهای ویرانگر داخلی افغانستان به پاکستان رفت و از آنجا راهی فرانسه شد. او از سال 1984 تا سال 2002 در فرانسه زندگی میکرد. در همین سالها یکی از برادرانش در جنگهای افغانستان کشته شد. در زمانی که او ساکن فرانسه بود به دانشگاه رفت. عتیق رحیمی فارغ التحصیل رشتهی ادبیات مدرن فرانسه و سینما از دانشگاه سوربون است. او فعالیت هنری خود را با نوشتن رمانی به نام «خاکستر و خاک» در سال 1996 آغاز کرد. سه رمان بعدی این نویسنده همگی به زبان فارسی نوشته شدند. چهارمین رمان این نویسنده به نام «سنگ صبور» برنده جایزه گنکور شد. او تاکنون رمانهای بسیاری را به زبان فرانسه و فارسی نوشته است. از آثار این نویسنده میتوان به «هزار خانه خواب و هراس» ترجمه شده توسط مهدی غبرایی، «سنگ صبور» ترجمه شده توسط ساسان تبسمی، «لعنت به داستایوفسکی» ترجمه شده توسط مهدی غبرایی و ... اشاره کرد. عتیق رحیمی تاکنون جوایز بسیاری از جمله جایزه یلدا در ایران برای برترین نویسنده غیرایرانی فارسی زبان در سال 1382 و جایزه ادبی گنکور برای رمان سنگ صبور در سال 2008 را بدست آوردهاست. از بسیاری از رمانهای او مانند خاک و خاکستر، سنگ صبور و بانوی رود نیل نیز فیلمهای سینمایی ساخته شدهاست. عتیق رحیمی پس از هجده سال دوری به سرزمین مادریاش بازگشت. او در کشورش فعالیتهای هنری بسیاری را از جمله ساخت فیلم و مجموعههای تلویزیونی را انجام دادهاست. او هم اکنون به همراه خانوادهاش در پاریس زندگی میکند و به نویسندگی مشغول است.
بگذارش آرام. در غم خود شو. خاک مینشیند به دهن و دماغت. نسوارت را پرت میکنی بیرون، به روی خاک، کنار پنج لکه سبز دیگر. با گوشه لنگوته، دهن و بینیات را میپوشانی. نگاهی میافکنی به آغاز پل، به راه معدن و آن غرفة کوچک و چوبی سیاهرنگ دروازبان آن راه. از کلکین کوچکش دود بیرون میآید. پس از چند لحظه تردید، با یک دست میلههای زنگزده پل را محکم میگیری و با دست دیگر بقچه سُرخت را برمیداری. خود را از زمین میکنی و خمیده خمیده به سوی غرفه روان میشوی. یاسین را صدا میکنی. کودک هم برمیخیزد و دامن کُرتیات را گرفته، هم قدمت میافتد به رام هر دو میرسيد نزدیک غرفه. سرت را پیش میبری به سوی دریچهٌ کوچک و بیشیشهاش. درون غرفه پر از دود است. بوی زغال با َتفِ گرم میآید بیرون. دروازهبان، درست مانند چند لحظه پیش که دیده بودی، نشسته و تکیه داده است به دیوار چوبی غرفه. چشمها هنوز هم بسته. شاید کلاهش کمی پایینتر آمده باشد، همین و بس، ورنه همه چیز درهمان حالتی است که بود، حتی سِگرِت نیمهسوخته میان دو لب خشکیدهاش. سرفهای کن. سرفهات را تو خودت نشنیدی، چه رسد به دروازهبان! سرفه دیگر، کمی بلندتر، ولی باز هم نشنید. نکند زغال گرفته باشدش! صدایش میزنی.
«بیادرجان!»
«باز چی میگی بابهجان!»
شکر، حرف میزند. زنده است، ولی همانطور بیحرکت، با چشمهای بسته زیر پِیِک کلاه. زبانت میجنبد که چیزی بگوید. حرفش را قطع مکن!
«کُشتی ما ره! چهل دفعهس که بَرت میگُم هر وخت که یک موتر آمد، سر راهش به سینه میافتم، زاری میکنم که تو ره به مادن ببره. دیگه چی؟ تا به حال کدام موتره دیدهای که آمده باشه؟ نی! ضامن میگیری؟!»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 85.۰۲ مگابایت |
مدت زمان | ۰۱:۳۲:۵۱ |
نویسنده | عتیق رحیمی |
راوی | عتیق رحیمی |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۴/۱۷ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب بدی نبود ولی خیلی هم فوق العاده نبود. یک کتاب معمولی که بیشترش حدیث نفس و درگیری های ذهنی راوی بود. اتفاقا اینکه خود نویسنده با گویش افغانستانی خوانده بود فضای کتاب را بیشتر جا می انداخت.
سلام رفقا با معرفتا یه کتاب معرفی کنید برای کسی که ذهنش پر از ترس و درد و ضعف شده و کمکش کنه که زندگیشو از اول شروع کنید
عاااالی بود خاصه این که با گویش دلنشین دری افغانستان خوانده شده است.
ای کاش با لهجه افغانستانی خونده نمیشد.
واقعا شنیدنی و پر از غم بود
خیلی خوب بود