نوشته حاضر در پی آن است تا نشان دهد مردمشناسی رسانه به عنوان یک حوزه مطالعاتی مستقل، ممکن و ضروری هم منطقا و هم عملاً امکانپذیر است. در مقدمه این نوشتار به وجوه منطقی این امر میپردازم. در این بخش مشخصا به تحلیل مردم شناختی از رسانهها در کلیت جامعه خواهم پرداخت. در بخش اول این فصل مروری انتقادی و محدود بر برخی رویکردهای نظری که به سرشت و قدرت رسانه، فرآیند ارتباطات جمعی، زبان رسانهای، و مردم نگاری مخاطبان رسانه پرداختهاند، خواهم کرد.
در بخش دوم برای نشان دادن شکل گیری عملی این حوزه مطالعاتی به پژوهشهای مردم شناختی رسانه در مناطق مختلف جهان اشاره خواهم کرد. در این بخش برخی عناوین جدید را که به دغدغهای برای مردم شناسان تبدیل شدهاند (مانند ساختار رسانهای تمایزات بین مردم، رسانههای بومی، توزیع و عرضه رسانهای هویت ملی) مطرح خواهم کرد. در هر دو بخش تلاش خواهد شد جهت گیریهایی نوین مطالعات بین رشتهای رسانه ارائه شود.