سیاست خارجی به تعبیری «مهمترین وجه زندگی اجتماعی- سیاسی ملتها و کشورها بهشمار میرود». در مورد چیستی و چگونگی شکلگیری سیاست خارجی بحثهای زیادی صورت گرفته و هر کدام از رویکردهای نظری و مفهومی مختلف تلاش کردهاند از نگرگاهی خاص به این موضوع بپردازند. به همین دلیل، ارائه تعریفی جامع و همهپسند از این مفهوم کار دشواری است. به تعبیر روی جونز «تلاش برای ارائه تعریفی مورد پذیرش و کوتاه از سیاست خارجی موضوع خندهداری خواهد بود؛ چرا که هنوز هیچ توافقی بر سر ماهیت سیاست خارجی وجود ندارد و بهنظر میرسد گروههای سیاسی هیچگاه به چنین توافقی نخواهند رسید» . برخی معتقدند جهانیشدن باعث بیفایدهشدن و کاهش اهمیت سیاست خارجی شده است .در مقابل، بعضی بر این باورند که هنوز هم «این سیاست خارجی کشورهاست که تاریخ جهان را به پیش میبرد». با این حال، تا زمانی که نظام دولت ملی پابرجاست و دولتها بازیگران اصلی یا دستکم بازیگران مهمی در مناسبات جهانی هستند، مفهوم سیاست خارجی و تعریف و تبیین آن ارزش بالایی دارد.
تعاریف کمابیش زیادی از سیاست خارجی ارائه شده است. کریستوفر هیل، سیاست خارجی را مجموعه روابط خارجی رسمی یک بازیگر مستقل (معمولاً دولت) در روابط بینالملل تعریف میکند که این روابط مبتنی بر کنش هدفمند و در راستای توسعه منافع است .ازنظر کوهن و هریس سیاست خارجی «مجموعهای از اهداف، دستورالعملها یا نیاتی است که توسط مقامات رسمی یا نهادهای حاکمیتی، در رابطه با کنشگران یا شرایط محیطی خارج از حاکمیت دولت- ملت طراحی شده و هدف آن، تأثیرگذاری بر هدف، بهشیوۀ مورد نظر سیاستگذاران است». پژوهشگران عرصه تحلیل سیاست خارجی تقریباً بر سر این تعریف اجماع دارند. تعریف کارلسنایس از سیاست خارجی نیز در همین چارچوب قرار میگیرد. ازنظر وی، سیاست خارجی عبارت است از «کنشهایی که بهشکل اهداف، تعهدات و دستورالعملهایی آشکارا تعریف میشوند و نمایندگان حکومتی بهنام و از سوی اجتماعات حاکمیتمند خود آنها را دنبال میکنند و معطوف به اهداف، شرایط و کنشگرانی چه حکومتی و چه غیرحکومتی هستند که آنان میخواهند بر ایشان تأثیر بگذارند و خارج از حوزه مشروعیت سرزمینیشان قرار دارند».
در مجموع، از این تعاریف میتوان نتیجه گرفت که سیاست خارجی کنشی حاکمیتی و معطوف به هدفی خاص، در راستای تأثیرگذاری بر رفتار کنشگر یا کنشگرانی خارج از حوزۀ سرزمینی و حاکمیتی برای برآوردن منافع ملی است. اینکه چگونه این کنش حاکمیتی شکل میگیرد و بازیگران تصمیمگیر و اثرگذار در این مورد کدام هستند، محل بحث است و البته موضوع بسیار مهمی است. برخلاف دیدگاهی که دولتها را بهمثابه توپ بیلیارد یا جعبه سیاه میبیند که سیاست خارجیشان تحت تأثیر محدودیتها و محذوریتهای سیستمیک شکل میگیرد، تجربه نشان میدهد در نظامهای سیاسی مختلف تصمیمگیری در سیاست خارجی به اشکال متفاوتی اتفاق میافتد و در نتیجه پیامدهای مختلفی نیز بهدنبال دارد. برای نمونه، نمیتوان میان تصمیمگیری در سیاست خارجی عربستان سعودی و آمریکا تفاوت قائل نشد. در عربستان، تصمیمگیری در سیاست خارجی در حیطه اختیار حلقه بسیار کوچکی است، ولی در آمریکا این کار در فرایند پیچیدهای اتفاق میافتد و افراد (با توجه به نقش و جایگاهی که دارند)، نهادها، سازمانها، گروههای ذینفوذ و افکار عمومی در شکلگیری و جهتدهی به سیاست خارجی نقش ایفا میکنند. در این دو کشور، منافع ملی به دو گونه متفاوت تعریف میشود.