بر اساس الگوی اسپریگنز اگر قرار است مشکل بهطور نظری کاملاً فهمیده شود و همینطور از نظر عملی نیز درمان گردد، علل و ریشههای مسئله باید روشن شود. همانطور که بیان شد، در فرهنگ عاطفهگرا ارتباط شخصی میان افراد فریبکارانه است و همگی در پی استیلا، تسلط و کنترل دیگری در جهت شکلدهی به خواستههای شخصی خویش هستند. چنین معضلاتی برآمده از زندگی ابزاری در دنیای مدرن هستند. از اینرو، این پرسش پدید میآید که چه عواملی باعث پدید آمدن بحرانِ اخلاقی عاطفهگرایی و نابسامانیهای مذکور در عصر مدرن شدهاند؟ در پاسخ مکاینتایر دو عامل یعنی فردگرایی و نگاه اتمیستی نهفته در آن و اخلاقِ سودمندگرا را در شکلگیری بحران و دشواریهای مزبور سهیم میداند. به سخن دیگر، دو نکتۀ محوری که در این فصل مطرح خواهد شد این نکات است که فردگرایی اتمیستی و اخلاق سودمندگرا در پیوند با هم برای درک ریشههای بحران عاطفهگرایی و نگاههای ابزاری نهفته در آن در دوران مدرن بنیادیترین نقش را ایفا میکنند. با توجه به اهمیتی که فرد در اندیشۀ لیبرال دارد، بررسی اصول لیبرالیسم با این واحد اساسی یعنی فرد آغاز میشود. اگر چه منابع گستردهای در تمجید از فردگرایی مدرن و لیبرال از سوی اندیشمندان نگارش شده است، اما فردیتی که خود را در قالب اتمیسم، نگرش سودگرایانه و فاقد مسئولیت نسبت به دیگران آراسته است، از نقد متفکران معاصر از جمله جماعتگرایانی چون مکاینتایر در امان نمانده است. به گونهای که مکاینتایر اتمیسم را زمینهساز بحران معاصر بشری تشخیص داده و نقدهای مهمی بر تلقی فردگرای لیبرال وارد کرده است. اما فردگرایی لیبرال بر پایۀ نفع و حق افراد نتیجۀ دیگری نیز به ارمغان میآورد و آن مکتب اصالت فایده یا سودمندگرایی است. سودمندگرایی بهمنزلۀ صورتبندی اخلاقی دنیای مدرن از مهمترین مکاتب اخلاقی است که هنوز طرفدارانی جدی دارد. از نظر مکاینتایر این دو موضوع و مسائل و چالشهای مرتبط با آنها از مهمترین ریشههای شکلگیری بحران اخلاقی در جوامع مدرن هستند. اندیشمندانی چون مکاینتایر، فایدهگرایی را اخلاق خاصِ برآمده از مدرنیته و لیبرالیسم میدانند که جذابیتهای آن ناشی از جاذبۀ عمومی ایدههای لیبرال است. او که از پرچمداران اندیشه جماعتگرایی است، نقد فایدهگرایی و لیبرالیسم را در پیوند با هم صورت میدهد و این رویکرد نقادانه او به این امر انجامید تا بگوید ما اینک در دوره «پس از فضیلت» زندگی میکنیم و فضائل فردی و جمعی هیچکدام در فرهنگ عمومی جایگاهی ندارند. حاصل این روند وجود بحرانهای شکننده و ملموس در جوامع معاصر مدرن است. معضلات و بحرانهای اجتماعی مانند مصرف موادمخدر، افسردگی، ازهمگسیختگی در نظام خانواده و نظایر آن، از جمله بحرانهای مشخصی هستند که برخی اندیشمندان غربی را بر آن داشته که در جستوجوی جایگزینی پایدار و فارغ از آسیب برای این وضعیت برآیند.