بسیاری از ما مشتاق نگرش و مهارتهایی هستیم که بهواسطهی آنها بتوانیم کیفیت روابطمان را با افراد، نظامها و نهادهای اجتماعی، و خودمان بهبود بخشیم. متأسفانه بسیاری از ما از بدو زندگی طوری تربیت شده و آموزش دیدهایم که رقابت، قضاوت، امرونهی و عیبیابی، و در نظر آوردن هستی در قالب «خیر» و «شر»، «حق» و «ناحق» یا «درست» و «غلط» و مانند اینها در وجودمان نهادینه شده است. در بهترین حالت، این طرز فکر و زبانی که به آن آموخته شدهایم ارتباطات ما را محدود میکند و باعث کجفهمی و سرخوردگی میشود؛ و از آن بدتر ممکن است منجر به درد و خشم شود و به دشمنانگاری و انواع خشونت بینجامد. به این ترتیب آدمها حتی با نیت خیر و بیآنکه بخواهند، خصومتهایی به وجود میآورند که میشد از آن پرهیز کرد.
ارتباط بدون خشونت شیوهای آسانفهم و کارآمد در اختیار ما میگذارد تا با آرامش، خشونت و رنجهای انسانی را ریشهیابی کنیم. به ما کمک میکند از سطح ظاهر فراتر برویم و کشف کنیم درون ما چه چیزهایی زنده و جاری است، و دریابیم که منشأ تمام اعمال ما نیازهایی است مشترک میان انسانها که همه میکوشیم آنها را برآورده سازیم. کمکمان میکند کشف کنیم کدام نیاز برآوردهنشده پشت حرفها و اعمال ماست؛ و به این ترتیب از دشمنیها بکاهیم، دردهای خود و دیگران را التیام بخشیم، و روابط اجتماعی و فردی محکمتری به وجود آوریم. ما یاد میگیریم واژگانی متشکل از احساسات و نیازها فراهم آوریم که به ما کمک میکند با وضوح بیشتری بگوییم در هر لحظهی مفروض چه در درونمان میگذرد. وقتی همگی این نیازها را درک کنیم و بپذیریم، زمینهی مشترکی برای بر پا داشتن روابط بس راضیکنندهتر پدید خواهیم آورد.