دانشنامۀ جهان اسلام دایرةالمعارفی است دربارۀ شریعت مقدس اسلام و تاریخ و تمدن و فرهنگ ملل مسلمان از آغاز اسلام تا زمان حاضر. مقالات این دانشنامه که بهترتیب الفبایی تنظیم شده است حوزۀ وسیعی از علوم و معارف را دربر میگیرد: اصطلاحات علوم قرآنی و حدیث و فقه و کلام و عرفان و فلسفه و ادبیات و هنر، سیرۀ انبیا و اولیا و ائمه (علیهمالسلام)، شرح حال و آرای مفسران و محدّثان و فقها و متکلمان و فلاسفه و حکما و علما و عرفا و مورخان و شاعران و هنرمندان عالم اسلام، تاریخ سیاسی اسلام و سرگذشت خلفا و سلاطین و وزرا و خاندانهای حاکم، جغرافیای کشورها و بلاد اسلامی، وصف ابنیه و آثار تاریخی و مذهبی و شرح اعیاد و ایام دینی و ابزارها و پوشاکها و خوراکها و گیاهان و داروهای خاص جهان اسلام.
بخشی از مقالات دانشنامۀ جهان اسلام، بهخصوص آنچه دربارۀ اسلام و ایران و ادب فارسی است، اختصاصاً برای دانشنامه تألیف شده است که هم مؤلفان ایرانی و هم محققان مسلمان کشورهای دیگر در آنها مشارکت داشتهاند. بخشی دیگر از مقالات، خاصه حوزههایی که در ایران متخصص ندارد، ترجمه از منابع و مراجع مختلف است. برخلاف دانشنامۀ ایران و اسلام و دایرةالمعارفهای عربی و ترکی و اردو که ملتزم به ترجمه از یک منبع یعنی دایرةالمعارف اسلام بودهاند، دانشنامۀ جهان اسلام بدون چنان التزامی با جستوجو در دایرةالمعارفهای مختلف، مقالههای محققانهتر و مناسبتر را ترجمه کرده و در دانشنامه آورده است. گاه نیز از تلفیق دو یا چند مقالۀ معتبر به مقالهای جامعتر با ساختاری مناسبتر پرداخته است.
مشخصات کتابشناسی هر مقاله که برای تحقیقات بیشتر علاقهمندان اهمیت وافر دارد عموماً در پایان مقاله آمده، ولی نشانی مطالب نیز ذکر شده است.
از زبانهای ایرانی نو شاخۀ جنوبغربی. زبان دری گونۀ محاورهایِ فارسی میانه در اواخر دورۀ ساسانی و زبان ادبیاتی غنی در پهنۀ سرزمینهای ایرانی در دورۀ اسلامی بودهاست.
ابنندیم در الفهرست به نقل از ابنمقفع، زبانهای رایج در ایران را در اواخر دورۀ ساسانی پنج زبان شمردهاست: فَهلَوی، دری، فارسی، خوزی، و سُریانی. فهلوی زبان مردم فَهله (ماد قدیم یا جبال اسلامی شامل آذربایجان، اصفهان، نهاوند، و همدان)، دری زبان دربار و پایتخت (تیسفون*/ مداین)، فارسی زبان مردم فارس و موبدان، خوزی زبان اهالی خوزستان، و سریانی زبان اهل سواد (دشت عراق) بود. او همچنین زبان مردم بلخ در خراسان را بهترین گونه زبان دری برشمردهاست. از میان زبانهایی که ابنندیم از آنها نام برده، سریانی و احتمالاً خوزی از خانواده زبانهای ایرانی نیستند.
بیتردید منظور ابنندیم از فهلوی، زبان پارتی یا پهلویِ اشکانی بودهاست؛ زیرا فهلوی/ پهلوی در اصل بهمعنای «منسوب به پَهلَو (پارت)» است و در دورۀ ساسانی، آن را «پَهلَویگ» مینامیدند. ازسویدیگر، در دورۀ ساسانی، زبان رسمی شاهنشاهی ساسانی (آنچه اکنون فارسی میانه نامیده میشود) پارسیگ نامیده میشد، زیرا خاستگاه و مرکز آن استان پارس بود. ازاینرو، منظور ابنندیم از فارسی/ پارسی همین زبان بوده که زبان اداری، ادبی و رسمی شاهنشاهی ساسانی و متون دینی زردشتیان بودهاست.
از سدۀ سوم بهبعد، اصطلاح فارسی/ پارسی به زبان دری اطلاق میشد و اصطلاح فهلوی/ پهلوی برای زبان متنهای زردشتی، که بازمانده زبان رایج روزگار ساسانیان (پارسیگ) بود، بهکار میرفت.
از مجموع آنچه گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت که زبان دری درواقع گونۀ تحولیافته و گفتاریِ فارسی میانه در شهر تیسفون، پایتخت ساسانیان، بودهاست. این گونه گفتاریِ فارسی میانه احتمالاً در سدۀ پنجم میلادی به نواحی شرقی شاهنشاهی ساسانی نیز راه یافت و با زبانهای ایرانی دیگری چون پارتی و سُغدی، و احتمالاً بلخی، درآمیخت و به زبان ارتباطی مشترک یا به تعبیری، «زبان میانجیِ» ایرانیان در سراسر شاهنشاهی پهناور ساسانی تبدیل شد.