مفهوم حکومت قانون در هند، بر رابطهای پویا و دیالکتیکی میان مفاهیم یادشده دلالت دارد، و البته بالضروره، کاربست این نظریه (با توجه به آنچه بوردیو میگوید) بهطور توأم واجد پیچیدگی و تعارض است. حکومت قانون در هند، حقوق را در قالب مجموعهای از محدودیتها برای دولت و قدرت عمومی تعریف و شناسایی میکند، در عین حال از نظریۀ اروپاییـ امریکایی حقوق بشر نیز بهره میگیرد. مفهوم توسعه در بخش سوم قانون اساسی هند (حقوق بنیادین) و بخش چهارم (اصول آمره سیاستگذاری دولت) بسط داده شده است. در بخش حکومت ناظر به نظم فدرالی است و عدالت را در چارچوب صلاحیتهای قضایی مشخص تعریف میکند.
بنابراین نباید توفیق هند در نیل به چنین موقعیتی را صرفاً به بختهای تاریخیاش (مانند ظهور شخصیتی مانند گاندی) حوالت دهیم، زیرا گاندی تاریخی مرده است؛ آنکه باقی است، گاندی تمدنی است که در موطن خویش و زیر هر آسمان دیگری که شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مشابهی دارد، زنده و باقی مانده. در مطالعۀ هند و شخصیتهای سازندهاش، باید توجه کنیم که شخصی مانند گاندی به جای تأکید و اصرار صرف بر استقلال سیاسی از حکومت استعماری، توجه بسیاری را معطوف به پیرایش جامعه هندی از الگوهای بومی و مکنون سلطه کرد. تأکید مداوم او بر سنت در عین مبارزه برای تأسیس دولت مدرن در هند، هرگز در بیان آراء او مغفول نماند. همچنین باید به تلاش او (و امثال او) برای غلبه بر صور زائد و زودگذر زندگی روزمره و پرکردن آن از انضباطی ضد انضباط رسمی (در قالب آموزههایی همچون آهیمسا یا برهماچاریا) اشاره کرد. تفکر سیاسی و اجتماعی گاندی چندساحتی است. اگر هستۀ آن از ذخائر تمدنی هند مشتق شده است، تکامل عملی آن از طریق تجربههایش در افریقای جنوبی و هند شکل گرفته و بارور شدهاند. گاندی به راز عرصه سیاست توده پی برد. او هند و مردمانش را میشناخت. تحلیل نقش مهاتما در مبارزۀ آزادی هند بهروشنی تغییر ماهیت نهضت در مقابل مشارکت عمیق و پرشور بخشهای متنوع جامعۀ چند فرهنگی هند را نشان میدهد.
گاندی بهطور همزمان نهضت را نهتنها علیه حکومت انگلیس، بلکه علیه ساختارهای اجتماعی، عرفها، هنجارها و ارزشهای بیرحم و ناصوابی نیز که تحت عنوان سنتهای دیرینۀ هند توجیه میشدند برانگیخت ــ آنچه نهرو از آن با عنوان «شرهای اجتماعی ما» یاد میکند. گاندی در وهلۀ اول یک فعال سیاسی بود که نوشتههای او در طول فرایند فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسیاش ظاهر شد. او هیچگاه ادعای داشتن یک اصل یا دکترین جدید و اصیل را مطرح نکرد، بلکه صرفاً تلاش کرد تا حقایق ازلی و ابدی را در زندگی و مسائل روزمرۀ مردم هند اعمال کند.