موج چهارم مجموعهای است از مقالات، سخنرانیها و گفتوگوهایی که در طی پنج سال گذشته در ایران، امریکا و کانادا نوشته و ایراد شدهاند. برخی از این مقالات و سخنرانیها به موضوعاتی چون مدرنیته، خشونت، تساهل و دموکراسی میپردازند و برخی دیگر به مسئله آزادی، حقیقت، مسئولیت، سیاست و گفتوگوی فرهنگها اختصاص یافتهاند. ولی بخش اصلی کتاب، همانطور که از عنوان کتاب نیز پیداست، به مسئله روشنفکری در ایران و بهویژه به نسل چهارم روشنفکری توجه دارد. موج چهارم درحقیقت اشارهای به موج جدیدی از روشنفکران ایرانی است که از دیدگاه متواضعانه نویسنده این کتاب جامعه روشنفکری ایران را در طی ده سال گذشته دستخوش تغییرات روش شناختی و معرفتی مهمی کردهاند. این تغییرات روشنفکری که از لابهلای بحثها، مقالات و کتابهای نوشته افراد نسل چهارم روشنفکری کاملاً هویداست، خود نتیجه دو عامل بزرگ تاریخیـ اجتماعی است: نخست: پایان جنگ سرد و سقوط ایدئولوژی کمونیسم و فرایند جهانیشدن اقتصاد و سیاست و فرهنگ. سپس، فعل و انفعالات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایران که بهدنبال هرج و مرج سیاسی، آشفتگی ارزشی و خلأ اگزیستانسیلی است که انقلاب ایران بهجای گذاشته است. شکست شور و هیجانات سیاسیـ حزبی دوره اول انقلاب و تجربه جنگ با عراق، روحیه جدیدی را در میان تحصیلکردگان و روشنفکران ایرانی در دهه دوم انقلاب ایجاد کرد. این بار دیگر مسئله یک شبه قهرمانشدن و بهدنبال آرمانهای خیالی و موهوم رفتن نبود، بلکه رویاروشدن با واقعیتها و پرسشهای پاسخ داده نشدهای بود که تاریخ ایران و پستی و بلندهای سیاسی آن در جلوی پای نسل جدید روشنفکری ایران قرار میداد. این بار مسئله توضیح و تشریح وقایع تاریخی بود و نه توجیه اعمالی که بنابه ضرورت تاریخی و یا طبق حکمی فراـ تاریخی و اجتماعی میبایستی صورت میگرفتند. بحث اصلی طرح پرسشهایی جدی در مورد تاریخ و جامعه ایران بود در جهت رهایی یافتن از تابوها و تعصباتی که به مدت نیم قرن همچون کابوسی هولناک بر وجدان شوربخت روشنفکران ایرانی سنگینی میکرد. آنچه که این بار مهم جلوه میکرد، دفاع از حقیقت روشنفکری بود و نه پشتیبانی کورکورانه از آرمان یا حزبی و یا آموزهای که جز مرگ و دروغ ارمغانی برای کسی نداشت. بسیاری از روشنفکران دهه ۱۳۷۰ که توانسته بودند به گونهای خود را از تعصبات ایدئولوژیک رها سازند متوجه این امر شدند که طرح پرسش و یا پرسشهایی در مورد هویت ایرانی و تاریخ سیاسی ایران به مراتب مهمتر از دادن پاسخهای از پیش تعیین شده درباره این مسائل است. شاید همگی در این امر همصدا بودند که تقلید کورکورانه و پیروی از مُدهای روشنفکری کافی نیست. و مهم تکرار طوطیوار گفتههای مارکس و لنین و یا طرفداری از هایدگر و فوکو نمیباشد بلکه مسئله واقعی فهم و درک عمیق فرهنگ غرب است در جهت کمک به فهم مسائل جامعه ایران.