یکی از مشکلاتی که بسیاری از زنان در جوامع بعد از طلاق با آن درگیر هستند، نگاه و نوع تفکر جامعه نسبت به آنهاست. این تفکرات و عقاید گریبان گیر بسیاری از خانوادهها نیز میشود و آنها را دچار واهمه میکند. خوشبختانه طی سالهای اخیر نقش زنان در جامعه پررنگتر شده و زنان مطلقه با پیشرفت روزافزون نه تنها از نظر فردی بلکه از نظر اجتماعی هم جایگاه بالاتری نسبت به قبل پیدا کردهاند. بسیاری از این زنان همچنان با عقاید و تفکرات خرافاتی جنگیدهاند و مستقل به زندگی ادامه دادهاند؛ اما پرسشی که هنوز میان مردم بهویژه زنان مطرح است، این است که آیا اکثر خانوادهها، اکثر مردم و اکثر جوامع توانستند نگاه خود را به زنان مطلقه تغییر دهند؟ شهره وکیلی در رمان شب عروسی من داستان زن جوانی که از همسر خود جداشده و به دنبال استقلال خود میگردد را روایت میکند.
مرجان زن جوانی است که بعد از جدایی از همسرش با پدر و مادر و خواهر خود زندگی میکند. او پزشک است و طبابت میکند. پدر و مادر مرجان میخواهند هرچه زودتر او سروسامان بگیرد و ازدواج کند. چراکه نگران حرف بازی مردم نسبت به دخترشان هستند؛ اما مرجان میخواهد مستقل زندگی کند به همین دلیل از خانوادهاش جدا میشود. او در این مسیر اگرچه مستقلتر میشود اما بهعنوان یک زن مطلقه در جامعهی خود آرامشی ندارد. نگاههایی که او را آزار میدهد. مرجان در این میان یک عشق ممنوعه در دل دارد. عشقی که آن را مثل یک راز از خانوادهی خود پنهان نگه میدارد اما برملا شدن ای راز باعث طرد شدن و دوری او از سوی خانواده میشود دوری که درنهایت او را با شوک عجیبی مواجه میکند.
رمان «شب عروسی من» نوشتهی شهره وکیلی رمان بلندی است که 429 صفحه دارد. این رمان در سال 1383 از سوی انتشارات پیکان منتشر شد. نکتهی جالب دربارهی این کتاب تمجید و نقد «سیمین دانشور» نویسندهی معروف ایرانی از این رمان است که شهرت نویسنده را به اروپا، آمریکا، کانادا تا استرالیا کشاند. زندهیاد سیمین دانشور در قسمتی از نقد خود از کتاب «شب عروسی من» نوشته است: «اگر این کتاب را برای خواندن به دست بگیری بهراحتی نمیتوانی رهایش کنی. رمانهای خانم وکیلی یکی بعد از دیگری گامی به جلو بود و رمان شب عروسی من، ازآنچه پیشازاین نوشته بود صدها گام جلوتر بود. ازنظر ساخت و پرداخت و انسجام – اینک شهره وکیلی صاحب سبک خاص خودش است. ادبیات رمان حاضر دیگر نه آینه است، نه عینک، لنز است و شهره وکیلی این لنز را دارد، بس که تیزبین و ریزبین است.» نثر رمان «شب عروسی من» شفاف و گویاست. محتوا و فرم درهمتنیده است. محتوا غنی است. واژهگزینی نویسنده هم به کمال است. زیر واژههایی که تعبیر شخصی نویسنده است خط کشیدهام. تنها به نقل یکیشان اکتفا میکنم (اشک خوشهای)». داستان از زبان مرجان روایت میشود و خواننده پا بهپای او متوجه رشد عقلی و تکامل او میشود. مرجان بهعنوان نمایندهی زنان مطلقه در جامعه با وجود دلهرهها و غمها، نگرانیها و مشکلات بار زندگی خود را به دوش کشیده و سعی میکند در برابر ناملایمتها کم نیاورد و مقاومت کند؛ اما آنچه تا پایان ذهن خواننده را به خود مشغول میکند این است که او در این راه چقدر موفق است؟
شهره وکیلی رماننویس ایرانی در سال 1325 در تهران به دنیا آمد. او در دبیرستان آزرم دیپلم ادبی گرفت و زمان که نزدیک 19 سال داشت و در کنکور شرکت میکرد ازدواج کرد. او خیلی زود با نگارش انشاهای درخشان سر کلاسهای درس استعداد نویسندگیاش را نشان داد. وکیلی در دانشگاه تربیتمعلم حشمتیه قبول شد و زمانی که دانشجویی بود در مدرسه نیز تدریس میکرد. اگرچه خانوادهاش با ادامه تحصیل او موافق نبودند اما وکیلی تحصیلش را ادامه داد و از دانشکده حقوق تهران در سال ۵۶ در رشته حقوق قضایی فارغالتحصیل شد... در همین دوره بود که شهره وکیلی کمکم داستانهایی در مجلههای پر خواننده تهران چاپ میکرد و آثارش در بین خوانندگان محبوبیت پیداکرده بود. تا سال ۱۳۵۹ شهره وکیلی بهعنوان مدیر مدرسه مشغول به کار بود. اولین رمان شهره وکیلی «عشق مرز ندارد» بود که او را بهعنوان رماننویس در جامعه ادبی ایران مطرح کرد. این کتاب و جلد بعدی آن «شهیر» که حالت خودزندگینامه (اتوبیوگرافی) داشتند شرحی از زندگی خود نویسنده بودند که انتشار آن تأثیر زیادی نیز بر زندگی خانوادگیاش گذاشت. بااینحال شهره وکیلی نوشتن را ترک نکرد و رمانهای دیگری را هم که در طول سالها نوشت چاپ و منتشر کرد. تا امروز ۳۲ عنوان کتاب از او چاپ و منتشرشده است. «جادوی نهفته» و «وقتی لیلی گم شد» از دیگر کتابهای او در فیدیبو هستند.
شهره وکیلی تحصیلات حقوق قضایی دارد او درباره ایده داستانهای خود در مصاحبهای گفته است: «چون رشته تحصیلیام حقوق قضایی است، بسیاری از فقدانهای قانونی را مستمسک قرار میدهم بخصوص خلأهای قانونی در مورد زنان را». شهره وکیلی دربارهی باورپذیری شخصیتهای داستانی خود به هفتهنامه فرسیمرغ چنین گفته است: «اگر رماننویسی نتواند بهدرستی خودش را به قالب هر یک از شخصیتهای داستان بنشاند باورپذیری مخاطبانش را از دست میدهد. اگر خوانندگانش حس همذات پنداری دستکم با یکی از شخصیتها را احساس نکنند نویسنده اثر موفقی به وجود نیاورده است. هر رماننویس با خلق هر شخصیت خود یک موجود انسانی به جمعیت جهان میافزاید این مولود جدید باید آنقدر واقعی به نظر بیاید که بتواند شبیه هفت، هشت میلیارد جمعیت انسانی کره زمین باشد؛ و من وقتی مشغول خلق شخصیتهای رمانم هستم با یکیک آنها چنان درمیآمیزم که میتوانم پیشاپیش واکنشهایشان را در پیچوخمهای قصه حدس بزنم و وقتی از خوانندگان رمانهایم که خوشبختانه از تمام طیفها و در همه قارهها حضور دارند میشنوم که با اصرار میپرسند که آیا داستان واقعی است خیالم راحت میشود که باورپذیری و همذات پنداری اتفاق افتاده است. آنوقت باکمی راحتی خیال میگویم چند شخصیت انسانی به ساکنان زمین اضافه کردهام».
صدای جیرینگ شکستن استکان و نعلبکی آمد. قلبم از جا کنده شد. هر وقت منتظر خواستگاری بودیم، مامان همین طور میشد. حالش تغییر میکرد. دستهایش میلرزید، عصبی میشد و من میفهمیدم هوا پس است.
در اتاق را باز کردم و به آشپزخانه دویدم. «چی شد؟»
با حرص نگاهم کرد. بعد دولا شد خردهشیشهها را جمع کند. دستش را گرفتم. با دست؟ صبر کنین جارو و خاک انداز بیارم. سر بلند کرد. از چشمهای مهربان عمیقش آتش میبارید. «تو هنوز حاضر نشدی؟» میدانستم چه میخواهد بگوید. نگذاشتم ادامه بدهد. «باشه اینها رو جمع میکنم، می رم لپهامو قرمز میکنم که خواستگارها نفرمایند رنگپریده س وتب لازم داره. لبهام میمالم که نفرمایند مثل ماسته. موهامو باز میکنم دورم میریزم که نفرمایند کچله. کفش پاشنه بلند میپوشم تا نفرمایند کوتوله س. دیگه چی کارکنم که فرمایش نفرمایند حتماً عيب و علتی داشته که شوهرش طلاقش داده؟» زل زد توی چشمهایم. «تو آخرش منو دق مرگ میکنی». از ته دل میگفت. آنقدر غصهدار به هم خوردن زندگی زناشویی من بود که زندگی را به بابای بیچاره هم تلخ کرده بود.
دلم برایش سوخت. گفتم: من که تو یک ماه گذشته چهار دفعه آرا پیرا کردهام اومده م جلوی حرفم را به حلقومم برگرداند. «دیگه بس کن.»
به سرعت جارو و خاکانداز برداشتم و خردهشیشهها را جمع کردم و در سطل زباله ریختم و به اتاق برگشتم. جلوی آینه نشستم. حالم از خودم به هم خورد. یک تپه رژگونه مالیدم روی لبهایم. لبها را ماتیک زدم. موها را باز کردم و دورم ریختم. هنوز کفش بندیهای پاشنه بلند را از کمد درنیاورده بودم که مثل مجسمه ابوالهول جلوی در اتاق ظاهر شد.«حرف حسابت چیه؟» بی اختیار تند شدم.«چرا هر یقنگی بقالی اجازه داره بیاد منو برانداز کنه و روم نرخ بذاره؟» فریاد زد: «پسر مهندس بلوری یقنلی بقاله؟»
«پسر؟ خودتون میدونین چند سالشه. فقط میخواین من ازدواج کنم و هرچه زودتر به همه ثابت کنین دخترتون کشته مرده زیاد داره»
«مامان، کاوه ازدواج رو با تجاوز اشتباه گرفته بود. میفهمین؟ همون شب عروسی» پرید وسط حرفم.«مرده شور این چند کلاس درس و تحصیلاتو ببره که زنها رو عاصی و پررو کرده». در برابر اشکهایش که یکدفعه سرازیر شد. از خشونتی که بروز داده بودم پشیمان شدم. آرام گفتم: «من قبل از زن بودن آدمم. مگه نه؟ حق و حقوقی دارم. حق اظهار نظر دارم. ازدواج با کاوه اشتباهی شتاب زده بود. وای تا کی باید باج بدم؟» «چه باجی؟ به کی؟ به چی؟»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۴۶ مگابایت |
تعداد صفحات | 429 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۴:۱۸:۰۰ |
نویسنده | شهره وکیلی |
ناشر | نشر پیکان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۷/۱۰ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 85,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خانم شهره وکیلی بدون شک از بهترین نویسندگان معاصر ایرانی است که در همه کتابهایش به مشکلات اجتماعی و خصوصا بی عدالتی نسبت به زنان می پردازد و در این کتاب مشکلات زندگی یک زن جوان مطلقه تحصیلکرده و شاغل را که میخواهد مستقل زندگی کند و روی پای خودش بایستد ، به زیبایی به تصویر کشیده است و بهیچ وجه بدام کلیشه های بازاری برای فروش بیشتر نیفتاده است. خانم وکیلی در تک تک کتابهایش به معضلات اجتماعی مهمی پرداخته و تمامی کارهایش قابل تعمق ، ارزشمند و جذاب هستند.
بااحترام به نویسنده ی محترم ولی این فقط یک کتاب قصه بود.نه بیشتر، حتی میشه گفت ایراد هم داشت شخصیت پردازی ضعیف بدون هیچ صحنه پردازی راوی فقط وفقط گفته بود هیچ فرم وتکنیکی نداشت که خواننده رو درگیر خودش بکنه به نظر من کتاب باید مخاطب رو به فکر کردن وادار کنه نه در مورد داستان بلکه در مورد پیرامون موضوعی که در داستان بهش پرداخته میشه
من که خوشم نیامد .با تعریفای خانم دانشور انتظار داشتم جالبتر از این باشه.دیگه دختر شاه پریون هم باشه که فامیل و اشنا براش دندون تیز نمیکنن دیگه زیادی پیاز داغشو زیاد کرده نویسنده لوث شد داستان.خ یلی از ماجراهای داستان هم ناگفته موند مثل اینکه چجوری با خبر شدن مادرش از عاشقیش. در کل دوست نداشتم.
نام کتاب هیج سنخیتی با داستان نداره و تنها برای جذب خواننده انتخاب شده. نویسنده توانمند هست ولی نه در حدی که خانم دانشور تایید کرده است. کتاب اشکالات زبادی داشت که نیاز هست یکبار توسط نویسنده بازنگری شود
کتاب خوبی نبود وسطتاش که کاملا تکرار ی و خسته کننده یک عشق مسخره بدون هیچ هدفی با اینکه من کتابهای دیگه خانم وکیلی رو خیلی دوست داشتم خیلی با ذوق شروع به خواندن کردم ولی اصلا دوست نداشتم
دوسش نداشتم .. بنظر نویسنده مغرضانه سعی در کوبیدن زندگی تجردی و پس از طلاق داشت کاش تابو زندگی تجردی در ایران زودتر بشکند
چقدر اسم سخیفی..... مثلا از اسم ما باید کنجکاو بشیم که شب عروسی ایشون چه اتفاقی افتاد؟! کتاب زرد که میگن اینه ، رو صفحه اول هم اومده ...
بنظرم کتاب خیلی خوبی بود کاملا واقعی بنظر میرسید و میشد با شخصیت اصلیش همزاد پنداری کرد و مشکل واقعی جامعه رو به تصویر کشیده بود بدون سیاه نمایی
من این رمان خیلی وقت پیش خوانده بودم و دوباره خواندم بسیار لذت برم.بسیار گیرا با داستانی جذاب و واقعی داره
این کتاب رو سالها پیش خوندم. فوق العاده هست. اثر عمیقی روی زندگی آدم میذاره. پیشنهاد میکنم. ??