
کتاب مسائل آموزشعالی ایران
نسخه الکترونیک کتاب مسائل آموزشعالی ایران به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره کتاب مسائل آموزشعالی ایران
پیش از آنکه دربارۀ رابطۀ فرهنگ دانشگاهی با ایده دانشگاه سخن گوییم، باید بدانیم دانشگاه، آموزشعالی و فرهنگ چیست و ایده دانشگاه از چه صحبت میکند. اگر این موارد مشخص شوند، آنگاه رابطۀ خودش را نشان میدهد؛ یعنی در همین تعاریف و مفاهیم و ورزدادن و کلنجاررفتن با مفاهیم، خود رابطه نیز رویش میکند. سوژه و ابژه دانشگاه با هم پیوند دارند، اما ابژه دانشگاه از سوژه آن جدا افتاد؛ یعنی منِ فاعل شناسا غایب است درحالیکه این دو باید متضایف و پشتیبان یکدیگر باشند. نمیخواهم وارد بحث تقدم سوژه یا ابژه شوم، اما بالاخره معرفتشناسی و هستیشناسی دانشگاه با هم رابطهای دارند و کنشهای فکری دانشگاه، خود ابژههایی بههمپیوسته برای سوژه هستند. ما معتقدیم سوبژکتیویته و متافیزیک دانشگاه باید شکل بگیرد و برساختن سوژه دانشگاهی مهم است. فرهنگ دانشگاهی هم تحت تأثیر همین ایده دانشگاه است و نمیتوان گفت یک موجود عینی خارجی داریم که تصور ما از آن عینیت هیچ نقشی در شکلدهی آن نداشته است. در دورهای (حدود هفت ـ هشت سال پیش) صحبت از تمدن دانشگاهی میشد، ولی تمدن دانشگاهی جنبههای عینی و خلاقیتهای تکنولوژیک دانشگاه است. تمدن دانشگاهی پوسته فرهنگ دانشگاهی است و فرهنگ دانشگاهی همان مجموعهای است که در کلاسهای درس در تعریف فرهنگ میخوانیم: فرهنگ شامل ارزشها، باورها، هنجارها، دانشها، مهارتها، آیینها، مناسک، زبان، نمادها و مانند اینهاست. مسئله ما این است که این دانشگاه و فرهنگ دانشگاهی باید از سویی عامل ثبات و از سویی عامل تغییر باشد. دانشگاه از سویی پیوند عمیقی با روندهای جهانی دارد و ازسویدیگر به بوم محلی خود که دانشگاه در آن تنفس میکند، پیوسته است و این پارادوکسی است که حل آن بسیار دشوار است. مسئله دیگر، تعارض و شکاف نسلی میان استادان دانشگاه است. نسل اول، خودشان را مؤسس و بنیانگذار آن رشته میدانند و به آموزش رودررو اعتقاد دارند، نه آموزشهای مجازی و فناوریهای مدرن و به ارتباط صنعت و دانشگاه علاقهمند نیستند. نسل دوم بهگونهای و نسل سوم بهگونهای دیگر، دیدگاههای متفاوتی دارند؛ بهطوریکه هماکنون سه نسل زنده استاد در دانشگاههای ایران وجود دارد که هرکدام فرهنگ دانشگاهی خاص خودشان را دارند. درون فرهنگ دانشگاهی هم سه خردهفرهنگ قابلمشاهده است: در فرهنگ علمی، استادان و دانشجویان باید با زبان علمی سخن بگویند، در بخش مدیریتی، فرهنگ مدیران داخل دانشگاه بر محور مقررات، آییننامهها و زبان خاص خود مبتنی است، و بر بدنه کارمندان، فرهنگ اپراتوری حاکم است که افرادی را شامل میشود که هر روز باید کار یکسان و متداولی را تکرار کنند. پس در درون دانشگاه هم خردهفرهنگهای متفاوت داریم. وقتی منابع انسانی دانشگاه را به سه گروه استادان، دانشجویان و کارمندان تقسیم کردیم، سبب شد هرکدام از این گروهها خردهفرهنگ خاص خودشان را پیدا کنند. زبان بخش استادان، علمی است و وقتی با هم صحبت میکنند، از اصطلاحات علمی بهره میگیرند. ممکن است این فرهنگ علمی حاکم میان استادان در بخش کارمندی بسیار ضعیف باشد. گویی هدف در اینجا ایجاد تمایزی عینی بین سه خردهفرهنگی است که در بین نیروی انسانی دانشگاه وجود دارد. ولی درست است که اگر آن دانشگاهی که میگوییم بهواقع دانشگاه باشد، در سراسر بخشهای آن باید فرهنگ علمی حاکم باشد. بههرحال اکنون، فرهنگ اداری و مدیریتی هژمونیک شده و بر فرهنگ علمی سیطره پیدا کرده است؛ ازاینرو باید برای هدایت این پدیده بهنفع ارزشهای بنیادینی که دانشگاه برای آن تأسیس شده است، چارهای اندیشید. دانشگاه برای تولید علمی تأسیس شده است نه جابهجایی هرروزۀ هزاران نامه. ازسویدیگر، برخی مشکلات دانشگاههای ایران از پیگیری الگوی ناپلئونی در پیش و پس از انقلاب ناشی میشوند. این الگو به معنای دانشگاهی آموزشمحور، متمرکز، سلسلهمراتبی، مدرکمحور و دولتی است که مدیران و سیاستگذاران آن از سوی دولت نصب میشوند. نام برخی مدارس عالی در ایران از همان ابتدا، مدرسه صاحبمنصبی بود؛ برای مثال مدرسه صاحبمنصبی بیطاری (دامپزشکی). معنا و زیرساخت این مدارس درسخواندن، مدرکگرفتن و صاحبمنصبشدن بود؛ یعنی اشغالکردن یک میز در اداره و پشتمیزنشینی و بوروکراتشدن. این ایده هنوز هم در دانشگاههای ایران باقی مانده است. الگوی ناپلئونی در ایران دچار تغییراتی شده، ولی کلیّت و «پلتفورم» آموزشعالی ایران هنوز ناپلئونی است که بهصورتی بدقواره تودهای نیز شده و مشکلات مضاعفی را ایجاد کرده است. مسئله دیگر این است که در عبارت «فرهنگ دانشگاهی»، هم واژه فرهنگ واژهای سیال است و هم دانشگاه هنوز تعریف مشخص و روشنی ندارد؛ بنابراین صفت و موصوف هر دو سیال هستند که مشکل را دوچندان میکند. هر اندیشمندی از دید خود، دانشگاه را تعریف کرده، کارکردهایش را برشمرده و این مشکل پژوهشگر را دوچندان میکند. تحقیقی که من در دانشگاه شهید بهشتی در مورد خردهفرهنگ دانشجویی انجام دادم و چاپ شده، نشان داد فرهنگ دانشجویی در ایران نیز رنگ آکادمیک به خود نگرفته است. نمیخواهم تعمیم دهم اما شاید دانشگاههای دیگر همچنین باشند. دانشجویان دورۀ کارشناسی دغدغههایشان غیرایدئولوژیک، غیرآکادمیک، غیرصنفی، کاملاً شخصیشده، مربوط به خردهفرهنگ نوجوانی، تماشاگرانه و منفعلانه بود. دانشجویان حتی در نوشتههایشان خواسته صنفی روشنی نداشتند. مطالعۀ خانم ابراهیمی (۱۳۹۱) ضعفهای جدی نهادی را در فرهنگ دانشگاهی ایران نشان داد. تحلیل مصاحبهها با استفاده از تکنیک تحلیل مضمون نشان داد مؤلفههای فرهنگ دانشگاهی در یازده تِم قابلدستهبندی هستند که عبارت بودند از: استقلال آکادمیک، آزادی علمی، اخلاق حرفهای، مدیریت، ارتباطات، مشارکت و انجامدادن کار گروهی، فرهنگ یادگیری، اعتماد بین اعضا، سیستم پاداش و ارزیابی. در ارزیابی وضعیت مؤلفههای فرهنگ دانشگاهی، صاحبنظران وضعیت این مؤلفهها را ضعیف و نامناسب توصیف کردند.
نظرات کاربران درباره کتاب مسائل آموزشعالی ایران