هدف از نگارش این کتاب، ارائه متنی تکمیلی در زمینه «اقتصاد توسعه» است و نه تهیه کتابی درسی. با چنین هدفی تلاش کردهام، «دیدگاههای اصلی» در مطالعه «توسعه اقتصادی» و همچنین چارچوبهای فکری مهمی را شرح دهم که تدوین رهنمودهایی برای عمل معطوف به توسعه را ممکن میکنند. در این زمینه، فرض کردهام که خواننده با ابزارها و مفاهیم پایهای اقتصادی آشنایی قبلی دارد، ابزارها و مفاهیمی که، به گفته یان لیوینگستون در کشورهای «کمتر توسعهیافته» نیز مانند کشورهای توسعهیافته هسته برنامه درسی رشته اقتصاد را تشکیل میدهند. همچنین فرض کردهام که خواننده از انواع موضوعاتی که جوهره اقتصاد توسعه را شکل میدهند، نیز آگاه است. اقتصاد توسعه شاخهای تحقیقاتی است که از یک سو با تفسیر فرایند تخصیص منابع و تحول اقتصادی در کشورهای کمتر توسعهیافته سروکار دارد و از سوی دیگر، با ارائه توصیههای عملی برای نیل به توسعه اقتصادی که مشتمل بر انتخاب استراتژی توسعه و سیاستهایی برای پیگیری آن است.
با وجود گنجینهای از ایدهها و نظریهها که ظرف نیمقرن گذشته از مطالعه توسعه اقتصادی فراهم آمده است، هر تلاشی برای تلخیص دیدگاههای فکری اصلیِ غالب در این رشته در معرض خطر سطحینگری و سادهسازی بیش از حد قرار دارد. قطعا، نمیتوان در مورد مسائل مربوط به سیاستگذاری و ابزارهای آن همان میزان از ریزهکاری تحلیلی را اعمال کرد که معمولاً از متون متعارف اقتصاد توسعه انتظار میرود. همچنین نمیتوان انتظار داشت مسائل مشابه یا مرتبط با یکدیگر بهجای اینکه در قالب تحلیلی متمرکزی مورد بحث قرار گیرند، در فصلهای مختلف و متناسب با زمینه بحث درباره دیدگاههای متفاوت، مطرح شوند. بهعلاوه، حتی سازماندهی مطالبی که باید تحلیل کنیم به معنایی دیگر با خطر سادهسازی روبهروست؛ خطری که هنگام «مقولهپردازی» و «طبقهبندی» ایدهها رخ میدهد.
درباره خطر اول، فقط میتوانم فرضی را که پیشتر ذکر آن رفت تکرار کنم که این کتاب باید بهدنبال یا همزمان با متون پایهای رشته اقتصاد و متون متعارفتر در اقتصاد توسعه خوانده شود. برای مقابله با خطر دوم، در وهله اول سعی کردم دچار وسوسه ردهبندی تمام آثار نظری و کاربردی اقتصاد توسعه در دو یا سه مکتب فکری عمده نشوم. به نظر من، شمار دیدگاههای متمایزی، که تأثیر چشمگیری در این رشته داشتهاند، بیش از این است.