«خولیان لکهای است که حذف میشود و میرود
ورونیکا لکهای است که حذف میشود و میماند
آینده داستان دانیلاست»
اینها جملاتی از داستان زندگی خصوصی درختان نوشتهی آله خاندرو سامبراست. رمانی تحسینبرانگیز که یکی از منتقدانش دربارهاش گفته است: «این اثر طلسمی دارد که شمارا وادار میکند دوباره و دوباره به آن بازگردید.»
آله خاندرو ساندرا نویسندهی کتاب راههای برگشتن به خانه رمان دیگری نوشته است که لحنی زیبا و روان دارد. حجم این کتاب زیاد نیست و اگر آن را به دست بگیرید دلتان نمیخواهد زمین بگذارید
زندگی خصوصی درختان اولین بار سال 2006 منتشرشده است.
آله خاندرو سامبرا این رمان را در دو فصل نوشته است که این فصلها گلخانه و زمستان نام دارند. فصل گلخانه بیشتر محتوای داستان را تشکیل داده است و فصل زمستان تنها چند صفحهی پایانی را در برمیگیرد. این رمان از زبان سوم شخص نوشتهشده است و داستان روابط خولیان و دانیلا را روایت میکند. دانیلا دختر زنی به نام ورونیکاست که از همسر اولش جدا شده و با مردی به نام خولیان ازدواج کرده است. خولیان شخصیت اصلی این داستان، یک استاد ادبیات است که ماجراها اطراف او اتفاق میافتند. در طول داستان خاطرات خولیان هم روایت میشود. داستان زن دیگری که درگذشته در زندگی او بوده و اتفاقاتی که میان آنها گذشته است.
داستان پر از تصاویر خیالپردازانه است. در سراسر داستان درگیری شخصیتهای داستان با اهدافشان در زندگی به چشم میخورند اینکه میخواستند چه شغلی داشته باشند، چگونه زندگی کنند و دنیای ایده آلشان چه مشخصاتی داشته است. نویسنده هنرمندانه و زیبا ما را به فضای ذهن شخصیتهای داستانش میبرد و باعث میشود خواننده با آنها همذات پنداری کند.
خولیان در این کتاب مشغول نوشتن رمانی دربارهی بنسای است، اولین رمان سامبرا هم بنسای نام دارد و بنابراین بعضی منتقدان زندگی خصوصی درختان را نوعی زندگینامه دانستهاند.
زندگی خصوصی درختان جایی آغاز میشود که خولیان داستانهایی تحت عنوان داستان زندگی خصوصی درختان از خودش ساخته و از آنها برای سرگرم کردن دانیلا استفاده میکند. او هر شب یکی از این داستانها را برای دخترک میگوید و شبی که داستان شروعشده هم یکی از همین شبهاست. شبی که ورونیکا همسر خولیان هنوز از کلاس هنر برنگشته است. او دربارهی درختها بیش از هر چیز دیگری در دنیا میداند. در صفحات ابتدایی کتاب نویسنده سعی میکند ما را با شخصیت خولیان آشنا کند، جایگاه او را در زندگی دختر کوچک همسرش و چگونگی پیشرفت در روابطشان را نشان میدهد. راوی حتی در مواردی او را با پدر دخترک مقایسه میکند. در ادامه راوی حرفهای بیشتری دربارهی روابط خولیان و دانیلا میزند و بعد به عقب برمیگردد و داستان آشنایی خولیان و ورونیکا را تعریف میکند و حتی قبلتر و داستان زن دیگری که در زندگی خولیان بوده و رفته است...
«تا حالا شده بخوای عضو صلح سبز باشی؟»
«نه.»
«تا حالا شده بخوای خلبان باشی؟»
«نه»
«تا حالا شده بخوای چیز دیگهای باشی؟»
خولیان جواب میدهد «تو که هميشه میخوای یه چیز دیگه باشی دانیلا...» میخواست بگوید دانیلیتا یا دانی اما گفت دانیلا. «هیچوقت از چیزی که هست راضی نیستی. از همه جی راضی بودن چیز نادریِ. من وقتی بچه بودم میخواستم دکتر به شم. مثل همهی بچهها. همهی بچهها میخوان دکتر بشن.»
«من نه. من نمیخوام دکتر بشم هیچ کدوم از دوستام هم نمیخواد دکتر بشه» بیمزه ست. دکترا خیلی پول درمیآرن اما کارشون بیمزه ست.»
راستش خولیان هیچوقت نخواسته است دکتر بشود. این را همینطور کترهای و شتابزده گفته است تا خودش را از شر این سوال خلاص کند. در کنار دانیلا راه میرود، او را زیر حفاظ خودش میگیرد و نقش پدر خوب یا ناپدری یا برادر بزرگتر را بهخوبی بازی میکند، یا هر نقش دیگری که باشد. هیچوقت دلش نخواست دکتر شود. يا مربی ژیمناستیک. حتا هیچوقت دلش نخواست استاد ادبیات شود. دلش میخواست و میخواهد نویسنده باشد. هرچند نویسنده بودن چندان معنایی ندارد.
باران بهشدت میبارد. در این روز بارانی و این راه طولانی هفت خیابانه میشود حرفهای زیادی زد و به نتیجه
رساندشان. حرفها در طول صد قدم یا هزار قدم راه بهسرعت و گریزان میآید و میرود.
ده دقیقه به ساعت هشت صبح مانده است. کمتر از یک ساعت پیش خولیان به این نتیجه رسید که آینده را باید
شروع کرد. قهوه دم کرد و با خودش گفت حالا دیگر فرداست. صورتش را بهدقت شست و یکی دو بار هم محکم به آشپزخانه برگشت. دو فنجان قهوه ریخت. یکی را تا ته و دومی را تا نیمه خورد. یک نان تست به دهان گرفت و جویدش و یک لیوان شیرکاکائو برای دختربچه درست کرد.
بعد به فکر افتاد که موسیقی بشنود. مدتی به دنبال صفحهی گروه آترسیوپلادوس گشت که سالها بود نشنیده بودش، اما پیدایش نکرد. پس رادیو را روشن کرد. مصاحبهای با نامزد دست راستی ریاست جمهوری پخش میشد
صحبتهایش بیشتر به صحبتهای نامزد دست چپی میمانست. میگفت مردم ابله نیستند. مردم میدانند من طرف دارشانم. قول میداد از صفر شروع کند و به یکمیلیون، دو میلیون و اصلاً یک تریلیون برسد. کلمات را به تأکید فراوان ادا میکرد و جملات فرصتطلبانهای لای صحبتش میتپاند که معلوم بود کاملاً سنجیده است. مجری مصاحبه را تمام کرد و گفت تا شب باران خواهد بارید. گفت خبر خوبی است چون باران هوای سانتیاگو را پاک خواهد کرد.
آله خاندرو سامبرا نویسندهی شیلیایی متولد 1975 است. او در دانشگاه شیلی در رشتهی زبان و ادبیات شیلیایی درسخوانده و فارغالتحصیل شده است. پس از پایان دوران کارشناسی آله خاندرو سامبرا شیلی را به مقصد اسپانیا ترک کرد و در مادرید به تحصیل در رشتهی مطالعات زبان اسپانیایی مشغول شد. آله خاندور پس از پایان تحصیلش دوباره به کشور زادگاهش شیلی بازگشت و تحصیلاتش را در مقطع دکترا ادامه داد.
او ادبیات را با سرودن شعر آغاز کرد اما بعدها به نویسندگی روی آورد. آله خاندرو سامبرا به خاطر استفادهی بسیار موفق از استعاره در رمانهایش شناختهشده است. او داستانهای کوتاه و مقالههای زیادی برای مجلاتی همچون «نیویورکر»، «بابلیا»، «پاریس ریویوز» و «کوارترلی» نوشته است. آله خاندرو سامبرا دربارهی حضورش در دنیای ادبیات گفته است: «من انتخاب نکردم که نویسنده شوم، در واقع فکر نمیکنم هرگز آن را انتخاب کرده باشم. مسئله فقط این است که من در کارهای دیگر به وضوح بدتر بودم.»
سامبرا بهعنوان منتقد ادبی در روزنامهی «لاترسرا» مینویسد و در سانتیاگو بهعنوان استاد دانشکدهی ادبیات تدریس میکند.
اولین رمان آله خاندرو سامبرا بونسای نام دارد که نام نویسندهاش را سر زبانها انداخت. 5 سال بعد از روی این کتاب فیلمی ساخته شد و سال 2011 در جشنواره کن ارائه شد. او سال 2007 زندگی خصوصی درختان را نوشت و در همین سال 2007 بهعنوان یکی از نویسندگان جوان برتر در امریکای لاتین برگزیده شد. او همچنین عنوان برترین نویسندهی زیر 35 سال اسپانیاییزبان را هم از آن خودکرده است.
سامبرا سال 2011 راههای بازگشت به خانه را نوشت که شناختهشدهترین اثر او در ایران است. سال 2014 آخرین رمان این نویسنده منتشرشده است که هنوز ترجمه نشده است.
زندگی خصوصی درختان را ونداد جلیلی به فارسی برگردانده و نشر چشمه آن را در مجموعهی جهان نو منتشر کرده است. این کتاب 258 امین داستان غیرفارسیای است که این ناشر در قالب این مجموعه روانهی بازار کتاب ایران کرده است. ونداد جلیلی مترجم این کتاب پیشتر نیز رمان «راههای برگشتن به خانه» که دربارهی زندگی در شیلی درسالهای پس از پایان دیکتاتوری ژنرال پینوشه است را از همین نویسنده به فارسی برگردانده بود.
زندگی خصوصی درختان رمانی ساده و بدون پیچیدگی پر از استعاره و خیالپردازی است. این داستان که چندان طولانی هم نیست رواتی زیبایی دارد و حرفهای آشنایی میزند. شخصیت اول داستان دلشورهای دارد که ممکن است یکزمانی به سراغ هرکدام از ما آمده باشد. هرکسی با خواندن زندگی خصوصی درختان میتواند خودش را بهجای خولیان بگذارد و احساسات او را درک کند. زندگی خصوصی درختان کتابی است که میتواند لحظات یک عصر پاییزی را به لحظات بهتری تبدیل کند.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب زندگی خصوصی درختان اثر آله خاندرو سامبرا با ترجمهی ونداد جلیلی است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه ممکن است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 483.۹۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 71 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۲۲:۰۰ |
نویسنده | آله خاندرو سامبرا |
مترجم | ونداد جلیلی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | La vida privada de los árboles |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۹/۲۸ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 16,500 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
ترجمه کتاب یه جاهایی کاملا بی معنی بود و مشخص بود مترجم درک درستی از فضا نداشته.کتاب سوال ساده ای داره و در نهایت از جواب دادن به همون سوال ساده هم باز میمونه.چون از اول نویسنده گفته بود سوال که جواب بگیره کتاب تموم میشه، من توقع نداشتم انقدر داستان بی سر و ته رها بشه.پایان باز هم حدی داره بالاخره
کتاب جالبیه. متفاوت با فضاهای روایی مرسوم. راوی همونطور که در کتاب سعی داره تا با گفتن قصه فرزند خودش رو مشغول کنه و حواس فرزند و خودش رو از ماجرایی که پایانش نامعلومه پرت کنه، با روایت جدید و جذاب خودش مخاطب رو هم مشغول نگه میداره.
روایت بسیار جدید و پر از خیال بافی های جذاب داشت ، و سوالی که به قول نویسنده تا جوابش مشخص نشه کتاب به پایان نمیرسه و آخر کتاب بی جواب میمونه، تجربه جالبی بود از یک کتاب کم حجم....
روایت جالبی بود با خیال پردازی های خاص نویسنده که در قسمت هایی تصویر ذهنی شخصیت داستان را با واقعیت نمیشه تمیز داد و زیبایی اثر هم به نظر من در همین است، در همین دوگانگی تصاویر .
قلم و شیوه نوشتن نویسنده برام جالب بود که مرز قصه گویی، خیال پردازی، گذشته و آینده رو دائم از بین می برد و تا حدی ما رو گیج می کرد دقیقاً مثل مردی که در یک شبی منتظر همسرش هستش
اول کتاب با ایده جذابی شروع میشه ولی بعدش داستان از هم میپاشه
۷۰ صفحه کلاس آموزشیِ نحوهی روایت دانایِ کل با فرم سیال ذهن. بخونیدش
با کتاب ارتباط برقرار نکردم. یه ستا ره به ترجمه خوبش میدم.
ترجمه مشکل دارد و بعضی جاها از جمله معنای مشخصی حاصل نمی شود
کیف کردم...