هرگاه حکایت در کار باشد، نوآوریِ معنایی عبارت است از ابداع پیرنگ که آن نیز کاری ترکیبی است: بنابه خاصیت پیرنگ، هدفها و علتها و اتفاقها تحت وحدت زمانیِ یک کنش ِ تماموکمال گرد میآیند. همین ترکیب چیزهای ناهمگون حکایت را به استعاره نزدیک میکند. در هر دو مورد، چیزی تازه ــ که هنوز ناگفته و انتشارنیافته است ــ در زبان سر برمیآورد: در جایی، استعارهی زنده یعنی مناسبتی تازه در اِسناد، و در جای دیگر، پیرنگ تصنعی یعنی همنوایی تازهای در ترتیب و تنظیم حادثهها.
در هر دو مورد، نوآوری معنایی را میتوان به تخیل آفریننده و، در تعبیری دقیقتر، به طرح غایییی نسبت داد که قالبِ دلالتکنندهی آن است. در استعارههای تازه، بهوجودآمدن مناسبت معناییِ نو چگونگی تخیلی را که پدیدهسازی آن براساس قواعد است به بهترین شکل نشان میدهد. ارسطو میگفت: «استعارهسازیِ درست یعنی دریافتِ امر مشابه.» باری مگر دریافت امر مشابه غیر از بنانهادن همانندی است از راه نزدیککردن واژههایی که در وهلهی نخست از هم «دورند» و ناگهان «نزدیک» بهنظر میآیند؟ همین تغییر فاصله در فضای منطقی، کارِ تخیلِ پدیدآورنده است. تخیل پدیدآورنده عبارت است از طرحافکندن عملیات ترکیبی و تصویرکردن همسانسازی اِسنادییی که موجد نوآوری معنایی است. بدینترتیب، تخیلِ پدیدآورندهای که در فرایند استعاره عمل میکند عبارت است از تواناییِ آفریدنِ گونههای تازهی منطقی از راه همسانسازی اِسنادی، بهرغم مقاومتی که در مقولهبندی متداول زبان هست. وانگهی، پیرنگ حکایت با همسانسازی اِسنادی قابل قیاس است: همسانسازی اِسنادی رویدادهای متعدد و پراکنده را «یکجا درنظر میگیرد» و آنها را در داستانی تماموکمال ادغام میکند و بدینترتیب، دلالت قابلفهم را که با حکایت بهمنزلهی کل مرتبط است طرح میافکند.
سرانجام اینکه در هر دو مورد، فهمپذیری آشکارشده در فرایند طرحافکنی، هم آنگاه که استعاره در مدنظر است از عقلانیت ترکیبییی متمایز میشود که معناشناسیِ ساختاری بهکار میبندد، و هم آنگاه که حکایت در مدنظر است از عقلانیت قانونگذارندهای بازشناخته میشود که روایتشناسی یا تاریخنگاریِ عالمانه بهعمل درمیآورد. هدف این عقلانیت بیشتر آن است که، در سطح بالای فرازبان، فهمِ پاگرفته در طرحنمایی را شبیهسازی کند.
درنتیجه خواه استعاره در مدنظر باشد یا پیرنگ، توضیحِ بیشتر فهمِ بهتر را درپی دارد. در مورد استعاره، فهمیدن عبارت است از دریافت دوبارهی پویندگییی که براساس آن، از ویرانههای مناسبتِ معنایی بدانگونه که در خواندن لفظبهلفظِ عبارت هویدا میشود، گزارهای استعاری و مناسبتِ معناییِ تازهای سر برمیآورد. درمورد پیرنگ، فهمیدن عبارت است از دریافت دوبارهی عملیاتی که گوناگونیِ حاصل از اوضاع، هدفها و وسیلهها، اقدامها و کنشهای متقابل، بختبرگشتگیها و همهی نتایج ناخواستهی ناشی از اعمال بشر را طی کنشی تماموکمال وحدت میبخشند. مسئلهی معرفتشناسیِ مطرحشده در استعاره یا در حکایت تا حد زیادی عبارت از این است که توضیحِ بهکارگرفته در علوم نشانهشناسیـ زبانشناسی را با فهم متقدمی مرتبط سازیم که مبتنی است بر آشناییِ بهدستآمده از کاربست زبانی، خواه زبان شاعرانه باشد خواه روایی.