عنوان این کتاب، شگفتی؟ به مثابه رمز عبوری برای ورود به راههای متنوع طیشده در صفحات آن است. این رمز عبور از جهات گوناگونی میتواند موحش باشد. عصر ما به نام عصر شگفتی یا حیرت شناخته نشده است، بلکه به نام عصر علم، عصر انباشت مستمر دانش و اطلاعات دربارۀ هر چه که هست [معروف است]. بزرگترین تحلیلگران مدرنیته، از جمله ماکس وبر، تصریح دارند که مدرنیزاسیون یا ترقی اجتماعی، ناگزیر نشانۀ فرایند «افسونزدایی» و سکولاریزاسیون است، فرایندی که شگفتی را به حوزه خیالپروری یا آسیبشناسیهای انسانی طرد میکند. در زمانی که همهچیزِ این عالم موضوع محاسبه و کنترل عقلانی قرار میگیرد، شگفتی و حیرت به طور ضمنی دلالت دارد بر عقبماندگی و لجاجتهای خودسرانه. من با انتخاب نام شگفتی؟ ویژگی «نابهنگامی» آن را کاملا دریافتهام؛ این انتخاب یکی از راههای من برای به چالش یا پرسش کشاندن «انگاره عصر از خود» بود.(۱) چنان که در فصول بعدی روشنتر خواهد شد، در واقع من اصطلاح «شگفتی» را در دو معنای متفاوت، هر چند مرتبط با یکدیگر به کار بردهام. معنای نخست طنزآلود و حتی شاید هزلآلود است و معنای دوم جدیتر و جالب توجه است. معنای نخست ما را به شگفتی و حتی حیرت از برخی تصاویر عصرمان از خود برمیانگیزد و معنای دوم به شگفتی در سطحی سکونآمیزتر(۷) میخواند.
همانگونه که پیش از این اشاره شد، دوران ما به خود به نام دوران علم و عقلانیت میبالد. در میان این مقولات، عقلانیت مشتمل است بر پذیرش قاعدۀ علیت که همانا آمادگی برای پیگیری سلسله تاثیرات تا علل مبنایی و حتی پیشبینی [وقوع] برخی تاثیرات در شرایطِ حضور برخی عوامل علّی خاص میباشد. با این حال، آنچه دربارۀ عصر ما موحش و حتی سرگرمکننده است، عدم عقلانیتی است که در عقلانیت غالب رخنه کرده است: آمادگی گسترده برای قطع پیوند میان علل و تاثیرات، کنش و واکنشها به خاطر اولویتهای ایدئولوژیک یا اهداف استراتژیک. بلایای سیاسی یا تحولات خشونتآمیزی که احتمالا پیشبینی شده و حتی پیشگیری میشوند، با بیمبالاتی به اتفاقات یا سوءنیات خودانگیخته نسبت داده میشوند. همینجا است که نخستین معنای عنوان کتاب من ظهور مییابد. اگر فردی بیش از اندازه الکل مصرف میکند و در جوی کنار خیابان میافتد، ما علت آن را درمییابیم و میگوییم «شگفت نیست؟». اگر فردی آب در حال جوشیدن را لمس میکند و سوزش دردناک را تحمل میکند، واکنش ما دوباره «شگفت نیست؟» خواهد بود. با این حال، هنگامی که رهبران سیاسی با بزرگنمایی و افزودن بر خود به قیمت مردمانشان، از قدرت خویش سوءاستفاده میکنند، ما ترجیح میدهیم قانون علیت را معلق کنیم و با تاثیرات باورپذیر، اغوا شویم. اگر به شکل غیرقانونی، مستغلات افراد تصرف شود، خانههایشان تخریب گردد و دوستان و خویشان به زندان افکنده شده، مورد شکنجه قرار گیرند و حتی کشته شوند، آیا ما با واکنشهای مخالفتآمیز پریشانی را به جان میخریم؟ آیا ما باید آن را به گرایشات «شیطانی» یا احتمالا به «گناه اولیه» نسبت دهیم؟