آغاز فلسفه آغاز خردورزی است و خردورزی تاریخ معینی ندارد؛ از این رو برای شکلگیری فلسفه به سختی بتوان قطعیت تاریخی عرضه کرد. تحول اندیشهی فلسفی همچون پیوستگی روز و شب، در هم تنیده و به هم پیوسته است. نه نقطهی شروع شب را میتوان تشخیص داد و نه نقطهی آغاز روز را و زمان تنها مقیاسی است برای نظم بخشیدن به زندگی و کمّی کردن جهان؛ تا آدمی جایگاه خود را بفهمد و خود را در ادامهی سرگذشت پیشینیان ببیند و سلف را در پرتو خلف و خلف را در پرتو سلف تفسیر کند.
از همین جاست که تاریخ اهمیت پیدا میکند و هویتبخش میشود و انسان در پی هویت خود به سراغ گذشته میرود و اندک اندک تاریخ خردورزی در جامهی فلسفه عرضه میشود و فیلسوفان پای خود را از گلیم اسطوره به در میکشند و خود را همچون نگین درخشان بر تارک زمان جای میدهند.
آنچه امروز «فلسفهی اسلامی» خوانده میشود کم و بیش جریانی است با همین سرگذشت. نه نقطهی آغاز قطعی و مشخصی میتوان برایش معرفی کرد و نه حدود و ثغور آن را میتوان به یقین شناخت؛ امّا با شناختی قریب به یقین میتوان در آن به تأمل نشست و چشمانداز پیش روی آن را نظارهگر بود.
هویت فلسفهی اسلامی را هویت فیلسوفان مسلمان بدانیم یا ندانیم، در این تردیدی نیست که تاریخ فلسفهی اسلامی تاریخ فیلسوفان مسلمان است و این روایت، روایت موجود از تاریخ فلسفهی اسلامی بوده و هست.
تاریخ فلسفه را به چند روایت میتوان تقریر کرد؛ یکی تاریخ مسائل فلسفه است و دیگری مکاتب فلسفی؛ روایت سوم تاریخ فلسفه بر اساس تقدّم و تأخّر فیلسوفان است و روایت چهارم را شاید بتوان مجموعی از سه روایت پیشین دانست. آن چه در باب فلسفهی اسلامی رخ داده است عمدتا الگوی سوم است و شیوهی این مجموعه هم، چنین است.
فلسفهی اسلامی جریانی است که در رشد و پویایی خود از آبشخورهای متعدّدی بهره گرفته است و در تاریخ حیات خود اوج و حضیضهای فراوان دیده است. در کنار نبوغ و استعداد فیلسوفان مسلمان و پیشینهی عقلانیت به ویژه در سنّت ایرانیان، دو عامل را میتوان از عوامل مؤثر در شکوفایی و رشد فکر فلسفی در جهان اسلام دانست. عامل اول که به لحاظ تاریخی مقدّم است، پرسشها و پاسخهایی است که در باب برخی از مسائل دینی شکل گرفت و ذهن و زبان مسلمانان را به خود مشغول داشت و سبب بروز نحلههای کلامی شد.
تاریخ علم کلام نشان میدهد که مباحث خداشناسی، انسانشناسی و جهانشناسی از همان سدهی نخست هجری میان متفکران مسلمان شکل گرفت و رفته رفته پررنگ شد و از ساختار نقلی فاصله گرفت و به پرسشها و مناظرات عقلانی بدل گردید. این مناظرات با حضور ملحدان و زندیقان در جامعهی اسلامی شکل دیگری به خود گرفت و تولّد مجموعهای از مبانی صرفا عقلی را در پی داشت.