

کتاب بهار زندگی در زمستان تهران
نسخه الکترونیک کتاب بهار زندگی در زمستان تهران به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نقد و بررسی کتاب بهار زندگی در زمستان تهران
«احمد زیدآبادی» در کتاب «بهار زندگی در زمستان تهران» خاطرات زندگیاش را در دوران جوانی تعریف میکند. او این کتاب را در ادامهی کتاب «از سرد و گرم روزگار» نوشته است. زیدآبادی با توجه به زندگی دشوار و پرفراز و نشیبی که از سر گذرانده، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. طرفداران وفادار این روزنامهنگار مبارز، هنوز در انتظار انتشار جلد سوم این مجموعه خاطرات هستند. او از چهرههای محبوب دنیای روزنامهنگاری و فعالیتهای سیاسی است که به پاس فعالیتهایش به «شرف اهل قلم» معروف شده است.
درباره کتاب بهار زندگی در زمستان تهران
کتاب بهار زندگی در زمستان تهران شرحی از خاطرات و وقایع زندگی احمد زیدآبادی در دوران دانشجویی و فعالیتهای روزنامهنگاریِ بعد از آن است. زیدآبادی به عنوان یکی از حرفهایترین خبرنگاران ایران، با همان نگاه دقیق و تیزبین همیشگی، وقایع را بهخاطر دارد و آنها را تعریف میکند. به نظر میرسد که جلد اول این مجموعه، «از سرد و گرم روزگار»، کیفیت و جذابیت بیشتری دارد، با این حال با خواندن هر دو جلد است که میتوان پیام نویسنده را در بارهی زندگی و شرایط دورانهای مختلف دریافت کرد. زیدآبادی در کتاب اولش، از دوران کودکی و نوجوانیاش میگوید. از تمام محرومیتها و سختیهایی که کشیده تا به دانشگاه تهران برسد. و از همینجا روایت کتاب دوم شروع میشود.
کتاب فقط شرح زندگی و احوالات زیدآبادی نیست. او در این کتاب از افرادی حرف زده که شاید کمتر شناخته شدهاند، اما از چهرههای برجستهی اجتماعی و سیاسی دوران خود بودهاند. در واقع او در کتابش توانسته تصویر جدیدی از شرایط جامعه در دههی 60 و 70 به مخاطب نشان دهد. زیدآبادی خیلی از رویدادهای سیاسی را با احتیاطی زیرکانه تعریف کرده، اما چیزی را از قلم نینداخته است. او در این کتاب، مانند سایر آثار خود توصیفات دقیقی از وقایع میدهد که چندان هم ملالآور نیستند و باعث جذابیت نوشتههایش میشود. زیدآبادی حتی کوچکترین و پیشپاافتادهترین ماجراها را هم با دقت و جزییات زیادی نوشته است. انگار هر یک از همین حوادث ساده حلقهی گمشدهی سلسله حوادثی است که جریان کلی زندگی این نویسنده را ساخته است. زیدآبادی در این کتاب میگوید که چطور در خیلی از جمعهای دانشگاهی یا اجتماعی از طرز تفکر و برداشتهای دیگران از مسائل روز جامعه شگفتزده میشده و تلاشش برای بیدار کردن دیگران، چندان سودی نداشته است. عاقبت چنین تفاوتهای فکری و رفتاری، تنهایی و انزوایی اجباری است که جامعه به او تحمیل کرده است.
روایت کتاب یکدست نیست؛ گاهی به تعریف خاطره میگذرد و گاهی سیال ذهنی میشود که برداشت شخصی نویسنده را از افراد و جریانات بازگو میکند. خاطرات ساختار مشخصی ندارند و گاهی پراکنده و بدون پایان هستند. که البته تمام این داستانها و خاطرات در کنار هم، کتابی یکدست و هماهنگ ساخته است. زبان زیدآبادی در این کتاب، بسیار روان و خوشخوان است. او با صداقت همه چیز را تعریف میکند و مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. در جای جای کتاب رگههایی از طنزی ظریف هم وجود دارد که فضای کتاب را عوض میکند و خواندن آن را چندان ملالآور نمیکند.
درباره احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی یکی از برجستهترین روزنامهنگاران و تحلیلگران سیاسی است. او با داشتن دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تهران، یکی از بهترین کارشناسان مسائل اسراییل هم شناخته میشود. با وجود این، او در سال 88 محکوم به شش سال زندان و پنج سال تبعید شد. همچنین از انجام هر فعالیت سیاسی و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی تا پایان عمر محروم شد. زیدآبادی در حالی که در سال 90 در زندان به سر میبرد، برندهی جایزهی آزادی مطبوعات جهانی از سوی یونسکو شد. همچنین بنیاد بینالمللی مطبوعات در اتریش، در سال 96 جایزهی قهرمان آزادی مطبوعات جهان را به این روزنامهنگار اهدا کرد. به دلیل مبارزات و تلاشهایی که زیدآبادی برای آزادی مطبوعات داشته است، به او لقب «شرف اهل قلم» را دادهاند. گفته میشود استقبال از خاطرات این نویسنده و روزنامهنگار آن قدر زیاد بوده که جلد سوم مجموعه خاطرات زیدآبادی هم به زودی منتشر میشود.
در بخشی از کتاب بهار زندگی در زمستان تهران میخوانیم
برای من دورهای از آوارگی شروع شد. به واقع هر شب را در گوشهای اتراق میکردم. مسجد کوی دانشگاه تهران، مسجد خوابگاه دانشگاه صنعتی شریف در خیابان زنجان، و مهمانی پیش دانشجویان آشنا در خانههای کرایهای و یا خوابگاههای دانشجویی از جمله جاهایی بود که شبها را در آن جا سپری میکردم. یک روز مجید رضایی را که در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شده بود، در محیط دانشگاه دیدم که سخت آشفته حال و نگران به نظر میرسید. گفت خوابگاه به او ندادهاند و جایی برای مطالعه حجم عظیم درسهایش ندارد. او پیشنهاد داد که اتاقی دو نفره را در یک جای آبرومند مثل هتل با هم اجاره کنیم تا بلکه بتوانیم به درس و مشقمان برسیم. به او توضیح دادم که تمام پول همراهم کفاف کرایه یک شب هتل را هم نمیدهد، وگرنه چه پیشنهادی بهتر از این! درحقیقت، تمام پول همراهم برای یک ترم حدود پانصد تومان بود که بخشی از آن را هم هزینه مسافرخانههای میدان توپخانه و چهارراه سیروس و میدان راه آهن کرده بودم. به مجید پیشنهاد کردم که آن شب با هم به مسجد خوابگاه دانشگاه صنعتی برویم، چون جایی گرم و کموبیش خلوت است. مجید در آن جا توانست چند ساعتی درس بخواند و این خود روحیهاش را بهتر کرد.
چند روز بعد به مجید رضایی در پارک هتل در خیابان حافظ، که به صورت خوابگاه درآمده بود، جا دادند و خیالش از این جهت راحت شد. محسن برهان هم که در رشته مکانیک دانشکده فنی قبول شده بود، بدون خوابگاه به سر میبرد. او البته خویشان نزدیک و پولداری در تهران داشت، اما ترجیح میداد که جایی را کرایه کند. در همان زمان یکی از همشهریهایمان به نام مصطفی شهیدی، که در تهران ساکن بود، اتاقی را در پشتبام خانهای کلنگی در نزدیکی خیابان جمالزاده کرایه کرده بود و محسن اغلب به آن جا میرفت. من هم چند شبی مهمان آنها شدم. در آن جا محسن به من پیشنهاد داد که به اتفاق هم در همان حدود اتاقی را کرایه کنیم. همان عذری را که برای مجید رضایی آورده بودم، در پاسخ به پیشنهاد محسن برهان تکرار کردم. او سرانجام با دو هم کلاس اصفهانیاش اتاقی در همان محله اجاره کرد. دو دانشجوی اصفهانی اصرار داشتند که دو روز آخر هفته را که به اصفهان میرفتند کرایه ندهند! محسن البته خود را زرنگتر از آن میدانست که تسلیم این قبیل درخواستها شود.
نظرات کاربران درباره کتاب بهار زندگی در زمستان تهران