فورمن درباره این کتاب گفته است:
سالها پیش گزارشی درباره دختران و زنانی که به سمت خودکشی میروند تهیه کردم. در بین تمام آن روایتها، داستان سوزی گنزالس بود که مرا درگیر خود کرد. او به نظر بانشاط، شاد و پرانرژی میرسید؛ اما درعینحال با شرایط فجیعی به زندگیاش پایان داده بود. سالها بعد، روزی به فکر سوزی افتادم. با خود فکر میکردم مرگ کسی به آن شادابی، باهوشی و کسی که امید افراد زیادی به اوست، بر دیگران چه تأثیری خواهد گذاشت و بعد، کودی را در گوشهی ذهنم پیدا کردم.
خودکشی بهنوعی رمزآلود است؛ چراکه قاتل، مقتول و انگیزهی قتل را باهم زیرخاک میبرد؛ و هرچقدر کودی در این راه پرده از رازهای مگ برمیدارد، با حقایقی در مورد خود نیز روبهرو میشود. شخصیت کودی برخلاف تمامی شخصیتها در دیگر کتابهایم، جنگجو، باهوش و احمق بود و پدید آوردن او، در خود من شخصیت جدیدی به وجود آورد.
دلیل اینکه داستان را از زبان بازمانده یک خودکشی و نه از زبان قربانی آن نوشتم، این است که از دید من، بازماندگان خودکشی دردی چندین برابر قربانی متقبل میشوند و لازم است کسی این درد را به تصویر بکشد.
این کتاب بر اساس دوستی نوشتهشده. دوستی همیشه برای من و در خانوادهام رکنی اساسی و مهم بوده است. گرچه طی سالها دوستهایی را ازدستداده و دوستهایی به دست آوردهام؛ اما همیشه رابطهای شبیه رابطه مگ و کودی از آرزوهایم بوده است.