کتاب حاضر با نگاهی انتقادی و نقد از درون، در تلاش است نشان دهد تجویز بسیاری از مفاهیم، بدون درک تناقض درونی و بیرونی فرهنگ صورت گرفته و همین امر نه تنها به حل مسائل نمیانجامد بلکه خود در ادوار دیگر مسئلهساز شده است.
بحث اصلی کتاب بر سر این موضوع است که مهمترین و بنیادیترین ویژگی فرهنگ، همواره در حال «شدن» آن است؛ ویژگیای که شاید کمتر مورد توجه واقع شده باشد. به این معنا که فرهنگ «محصول»ی است که به تناسب ویژگیهای عرضی به وجود میآید. همین موضوع تناقضهایی متعدد را برای درک از «فرهنگ» پدید آورده و آن را به مفهومی سهل و ممتنع بدل کرده است. سهل از این حیث که میتوان آن را همواره در بطن زندگی اجتماعی مردم، بدون هیچ ساز و کار صرفاً منطقی و پیشینی یافت و ممتنع بدان جهت که نمیتوان به راحتی آن را، نه از سایر مقولات کلان نظام اجتماعی منفک کرد و نه بدون در نظر گرفتن ویژگیهایش بازشناسی نمود.