دنیا پر از قصههای جور و واجور است. آدمهایی که به دنیا میآیند هرکدامشان قصهای دارند. بعضی از این قصهها طول و دراز و پرفراز و نشیباند و بعضیها هم ساده و سرراست. یکی از قصههای تکرار شوندهی دنیا که غصهها و شادیهای زیادی را در دل خود دارد داستان مهاجرت است. داستان آدمهایی که از ریشههایشان دل میکنند و برای یافتن سرنوشتشان سفر میکنند. اسماعیل فصیح در ثریا در اغما به سراغ داستان مهاجرت ایرانیان در سالهای جنگ رفته است. قصههایی پر از پستیوبلندی که باید شنیده شوند.
ثریا در اغما داستانی واقعگرایانه است که سال ۶۲ و در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران منتشر شد. این کتاب پر از حرفهای شنیده نشدهی کسانی است که ایران را پس از انقلاب و زمان جنگ ترک کردند. داستان کتاب داستان مردی به نام جلال آریان است که خواهرزادهاش ثریا در پاریس براثر حادثهای به کما رفته و او برای جویا شدن حال ثریا روانهی پاریس میشود. جلال آریان شخصیت مورد علاقهی اسماعیل فصیح است و در بسیاری از داستانهای اسماعیل فصیح بهعنوان روایتگر ماجرا ظاهر میشود. به گفتهی اسماعیل فصیح نام این داستان در آغاز «پر کن پیاله را» بود که آن را از یکی از اشعار فریدون مشیری الهام گرفته بود اما در زمان چاپ نامش به «ثریا در اغما» تغییر کرد.
داستان ثریا در اغما از زبان جلال آریان تعریف شده است و پر از فضاسازیها، شخصیتپردازیها و روایتهای جالب است. آریان در مدتی که برای پیگیری احوال برادرزادهاش در پاریس است با افراد زیادی دیدار میکند و پای ماجراهای مهم جالبی از سرنوشت گروگانهای آمریکایی در ایران یا وضعیت دانشجویان ایرانی در پاریس به ماجرا باز میشود. مقایسهی فضای جنگ زدهی ایران با پاریس در آرامش و نگاههای افراد و اوضاع و احوالشان تصویر داستان اسماعیل فصیح را کامل کرده است. او در این داستان دو فرهنگ متفاوت را مقایسه میکند و تلاش میکند تصویری درست از آنها که رفتهاند آنها که ماندهاند ارائه کند.
کتاب ثریا در اغما در سال ۶۲ و پس از انتشار با استقبال زیادی در ایران مواجه شد. این استقبال باعث شد دو سال بعد یعنی در سال ۱۹۸۵ ترجمهی انگلیسی این کتاب نیز منتشر شود. این کتاب به زبان عربی نیز ترجمه شده است. ثریا در اغما بیش از بیست بار در طی سالهای گذشته از سوی ناشرانی چون ذهن آویز و نشر نی بازنشر شده است و هنوز هم طرفداران خود را در میان علاقهمندان به ادبیات داستانی دارد.
داستان ثریا در اغما در سال ۵۹ و تنها یکی دو ماه پس از شروع جنگ تحمیلی رخ میدهد. شخصیت اصلی یعنی جلال آریان کارمند شرکت نفت در آبادان است و با باخبر شدن از به کما رفتن ثریا، قصد سفر به پاریس را میکند. در اوضاع نابسامان آن روزها آریان مجبور میشود با اتوبوس به استامبول رفته و سپس به پاریس پرواز کند. او در پاریس با یکی از دوستان سابقش در ایران برخورد میکند و همین باعث میشود به جمع ایرانیان مقیم در پاریس راه پیدا کند. او در آنجا زنی به نام لیلا را که درگذشته رابطهی عاشقانه داشتند میبیند، لیلا نویسنده و شاعر است و پیش از انقلاب به پاریس مهاجرت کرده است. تعاملان با جمع ایرانیان و همینطور تعامل با دوستان و آشنایان ثریا که در بیمارستان به ملاقات میآیند کمکم داستان را شکل میدهند.
اسماعیل فصیح نویسنده و مترجم ایرانی متولد سال ۱۳۱۳ در محلهی درخونگاه تهران است. پدر او از کاسبان بازار تهران بود اما هنوز اسماعیل بسیار کوچک بود که پدرش را از دست داد. او پس از تحصیل در دبستان عنصری و دبیرستان رهنمای تهران دیپلم علوم طبیعی خود را گرفت و برای ادامهی تحصیل به پاریس و آمریکا رفت. او در دو رشتهی شیمی و ادبیات انگلیسی درس خواند و سپس به ایران بازگشت. اسماعیل فصیح در ایران بهعنوان مترجم در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد و سپس وارد شرکت نفت شد و در دانشکدهی نفت به تدریس زبان انگلیسی مشغول شد. او تا زمان جنگ تحمیلی و تعطیلی دانشکده نفت آبادان این شغل را ادامه داد.
اسماعیل فصیح آثار ارزشمند زیادی دارد. شراب خام اولین رمان این نویسنده است که سال ۴۷ منتشر شد. او داستانهای دیگری هم در کارنامه دارد که از میان آنها میتوان به «دل کور»، «تلخ کام» و «نامهای به دنیا» اشاره کرد. تعدادی از کتابهای اسماعیل فصیح را میتوانید از فیدیبو دانلود کنید.
اسماعیل فصیح سال ۸۸ براثر مشکلات مغزی در تهران در گذشت.
حسین پاکدل مجری، نویسنده، بازیگر و کارگردان ایرانی متولد سال ۱۳۳۸ در اصفهان است. او سالهاست در عرصههای مختلف فرهنگی فعالیت میکند و پستهای مدیریتیای همچون مدیریت تئاتر شهر، مدیریت پخش شبکه یک سیما و مدیریت جشنوارههای بینالمللی فیلم کودک و نوجوان را در کارنامه دارد. او در طی سالهای گذشته در انتشار کتابهای صوتی مختلف بهعنوان گوینده فعالیت کرده است. «ثریا در اغما» یکی از داستانهایی است که حسین پاکدل آن را خوانده و میتوانید کتاب صوتی این اثر را که نوین کتاب منتشر کرده است در همین صفحه از فیدیبو دانلود کنید.
ثریا در اغما یک داستان معمولی نیست. بازتاب مجموعه رویدادهای مهمی است که تغییرات زیادی را ایجاد کردهاند. این کتاب داستان آدمهاست. آدمهایی که میتوانستند بین رفتن و ماندن انتخاب کنند و میتوانستند سرنوشتهای متفاوتی داشته باشند. اسماعیل فصیح به تیپسازی علاقهمند است و این مسئله در ثریا در اغما بهخوبی خودش را نشان میدهد. او تلاش میکند افراد مختلف با تیپهای شخصیتی مختلف را به داستانش بکشاند و دیدگاههای آنها را منتقل کند. ثریا در اغما داستانی است که هرکسی به تاریخ معاصر ایران علاقهمند است باید آن را بخواند، این کتاب حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
لیلا سرش پایین است. فکر میکنم دارد گریه میکند اما وقتی سرش را بلند میکند گریه نکرده. فقط صورتش وحشتزده و منگ است. میگوید: ماها باید اونجا باشیم، این چیزا رو بنویسیم.
- شاید
- نه اینکه اینجا تو کافههای پاریس و لندن و غیره و ذلک بشینیم و شعر و آه و نالهی شراب آلوده از رادیو صدای آمریکا و رادیو بیبیسی بخونیم.
- شاید
- میخوای یه چیز وحشتناکی بشنوی؟
به چشمانش نگاه میکنم. او واقعاً حالا دارد میلرزد. به او دست نمیزنم.
-میخوای بفهمی چرا وقتی اونجوری نگام کردی تمام بدنم مثل بید لرزید؟
- آره
- گفتم شاید بهتر باشه ندونی ولی میخوای بشنوی؟
ساکت میمانم.
- یه نصرت زمانی هست که لابد اسمش رو شنیدی. هم شعر میگفت هم تو فیلمای فارسی کتککاری میکرد. امسال اینجا بود. شاید هنوزم باشه، گرچه شنیدم از دست پلیس فرانسه فرار کرده رفته انگلستان. بهار امسال اینجا زیاد دوروبر من میپلکید. ازش بدم میومد ولی در عالم خریت و لودگی، من نه گفتن به مردا رو بلد نیستم. با اونم مثل بقیهشون میگفتم و میخندیدم. یعنی اجتماعی بودم. اونم خیال کرد میتونه هر کاری بکنه. دو سه دفعهای توی کافهها سر من صداشو بلند کرد و باباشَمَل بازی درآورد. حدود یه ماه و نیم پیش همه مهمان این دکتر متین بودیم. مدیرعامل سابق یکی از این شرکتهای خارجی که فراریه و باغ و ملک درندشتی داره. بیرون پُردیتالی کنار اتوبان آ ۶، همه خیلی خورده بودن. این نصرت از اون مردای ایرونیه که خیال میکنن زن قاب دستماله. باید یه گوشه نگهش داشت و گاهی ازش استفاده کرد بعد باز انداختش همون گوشه قایمش کرد. خلاصه اون شب هی به پروپای من میپیچید و آخر شب گفت منو با ماشین میرسونه خونه. ببین حرفشم که میزنم قلبم چجوری گرومپ گرومپ میزنه. نمیدونم چجوری اون پدرسگ با اون حالش منو آورد که پلیس با اون وضع رانندگیش نگرفتش. خودمم حالم خراب بود و توی ماشین خوابم برد. دم در آپارتمان گفت میخواد بیاد بالا یه تلفن بکنه اما وقتی خواست بیاد بالا از توی ماشین یه بطری ویسکی کوفتی هم آورد. خلاصه اومد نشست و هی خورد...
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 680.۱۷ مگابایت |
مدت زمان | ۱۲:۲۱:۴۴ |
نویسنده | اسماعیل فصیح |
راوی | حسین پاکدل |
ناشر |