میدانیم که در قرن حاضر، زندگی بشر بنیادی دیگر گرفت و همه اشکال و مفاهیم صبغهای و معنایی تازه یافت و به تبع از آن هنر و ادب نیز از پذیرش شکل و محتوای جدید ناگزیر شد. امّا نکته اینجاست که پذیرش این ناگزیری برای شرقیان که بیشتر متأثر بودند تا مؤثر و به ویژه بر سنّتهای دیرینه خود تکیه داشتند، بسیار سختتر بود، تا غربیان که بیشتر مؤثر بودند تا متأثر. زیرا در جبر امتزاج و اختلاط تمدنهای شرق و غرب، آنچه برای مشرق زمین نهایت اهمیت را داشت، این بود که چگونه میتواند اصالت خود را در این برخورد اجباری محفوظ نگاهدارد. همچنان که برای شاعر و ادیب ایرانی نیز که چنان فرهنگ گسترده و عظیم را در پشت سر داشته و چه بسا بارها از تماشای قلّههای آن به شگفتی افتاده، بسیار دشوار بود که شخصیت دوگانه خود را در ضمن این التقاط و اختلاط بشناسد و آنچنان که در شأن گذشته درخشان اوست، در کالبد جدید فرو رود، موقعیت خود را درک کند و با «دید» انسان آگاه امروز به جهان بنگرد و با زبان او سخن بگوید، تا آنجا که از دیدن پیکره جدید و جوان اثر او، روح فرهنگ گذشته وی نیز تجلّی کند.
آنچه مسلّم است شاعر و نویسنده امروز، دیگر فراغت و حوصله اسلاف خود را از دست داده است. و اگر بیش از زمانی کوتاه به یک چشمانداز نمیتواند بنگرد، باید در نظر داشت که آن چشمانداز، گوشهای از جهانی است که در احوال متغیر و متبدل خویش هر روز چهرهای جدید از خود نشان میدهد.
با این همه اگرچه شاعران و نویسندگان معاصر در زمینه خلاقیت آثار ادبی کاری بس دشوار دارند، چرا که از یک سو داستاننویسی ایران هنوز به تلاش بسیار نیازمند است تا در مجموع (و نه مستثنیات) به سطح داستاننویسی غرب برسد، و از دیگر سو نیز نهال بالنده شعر امروز، هنوز در اغلب موارد بسیار جوانتر از آن است که بتواند با درخت تناور شعر کهن فارسی برابری کند، امّا این واقعیت نباید مانع از این شود که دست از آفرینش آثار جدید بشوییم و از تلاش مداوم باز ایستیم. زیرا ملتی که نتواند هنرمندان و شاعران و نویسندگان جدید پرورش دهد، فرهنگش دچار رکود خواهد گردید و رفته رفته در فرهنگهای زندهتر جذب خواهد شد. و هم از این روست که باید به شعر و نثر معاصر چشم دوخت و به کار دشوار آفرینندگان شعر و داستان امروز نظر داشت.