دربارۀ استدلال معروف ویتگنشتاین علیه «زبان خصوصی» بهقدری بحث شده است که جای تردید دارد که نوشتن تفسیر دیگری دربارۀ آن فایدهای داشته باشد. بخش اعظم تفسیری که در اینجا ارائه میشود پیشتر در سال تحصیلی ۱۹۶۲-۱۹۶۳ به ذهنم خطور کرد. در آن زمان جرقۀ این نوع رویکرد به دیدگاههای ویتگنشتاین با نیرویی الهامگونه زده شد: آنچه پیشتر به نظرم استدلالی ضعیف برای یک نتیجۀ اساساً غیرقابل پذیرش براساس مقدماتی مشکوک و مناقشهآمیز آمده بود، ناگهان استدلال بسیار قدرتمندی جلوه کرد. هرچند نتایج آن رادیکالتر و به یک معنا ناپذیرفتنیتر از گذشته به نظر میآمد. در آن زمان گمان میکردم که استدلال ویتگنشتاین را از زاویه و با تأکید [بر نکاتی] بسیار متفاوت از رویکردی که حاکم بر تفاسیر متعارف بود دیدهام. در گذر سالها دچار تردیدهایی شدم: اولاً، بارها شک کردم که بتوانم موضع دشوارفهم ویتگنشتاین را بهصورت یک استدلال روشن صورتبندی کنم؛ ثانیاً، همین ماهیت دشوارفهم موضوع موجب میشد برخی از نوشتههای رایج را همسو با تفسیر خود ببینم. مهمتر آنکه مباحثات بسیاری طی سالها نشان داد که، به نحوی فزاینده، دیگران نیز به استدلال با تأکید بر همان [نکاتی] که من ترجیح میدادم توجه کردهاند. بااینهمه، تفاوت تفاسیر اخیر، که بهوسیلۀ مفسران توانا صورت گرفته است، با تفسیر پیش رو به اندازهای هست که گمان میکنم ارائۀ آن هنوز میتواند مفید باشد.