این کتاب بخشی از خطابه و مجموعهای است که با مشارکت کتابخانۀ عمومی نیویورک و انتشارات دانشگاه آکسفورد در زمینۀ «هفت گناه کبیره» به چاپ رسیده است. هدف ما این بوده که از محققان و نویسندگان دعوت کنیم تا در مجلداتی جداگانه به طرز نگرش و درک ما از شر و گناهان کبیره بپردازند. هر یک از نویسندگان بر آن بودهاند تا از طریق یافتههای پیشین و معاصر به کشف تأثیر چالشهای ادراکی و عملیای بپردازند که هر یک از گناهان کبیره بر معنویت، اخلاق و زندگی روزمرۀ ما میگذارند.
مفهوم هفت گناه کبیره در کتاب مقدس نیامده است. در منابع مختلف آمده است که فهرستهای اولیۀ گناه و سرپیچی را در قرن چهارم اواگریوس پونتوسی و پس از او جان از کاسیوس دستهبندی کرده بودند. اسقف اعظم گرگوری در قرن ششم فهرستی از این هفت گناه کبیرۀ سنتی را گرد آورد. این گناهان بر اساس میزان شدت و تأثیرات مخربی که در روح و روان میگذاشتند درجهبندی شدند و حکم چنان بود که ریشۀ تمام گناهان دیگر هستند. با توجه به اینکه برخی گناهان دربرگیرندۀ گناهان دیگر هستند و بر اساس منابع دینی واژگان مشابهی برای ارجاع به یک مفهوم مشترک به کار برده میشود، این فهرست گناهان کبیره به ترتیبی که امروز میشناسیم رتبهبندی شدند: تکبر، طمع، بیبندوباری، حسد، شکمبارگی، غضب و تنپروری. متکلمین مسیحی به منظور مقابلهبهمثل با این نافرمانیها فهرست فضایل خدایی کاردینال را نیز دستهبندی کردهاند: پروا، اعتدال، عدالت، شکیبایی، و همچنین فضایل دینی: ایمان، امید و احسان. این گناهان الهامبخش نویسندگان قرون وسطی و دوران رنسانس از قبیل چاسر، دانته و اسپنسر بودند که با خلق شخصیتهای داستانی خاطرهانگیز و غنی به این گناهان جان بخشیدند.