جستوجو برای یک هویت حقوقی در اسلام قرن بیستم و بحرانهای آمیخته با صورتبندی مجدد اصول فقه و نظریه عمومی فقه، تازهترین مرحلهای است که هردو گرایش انسانگرا و اثباتگرا را در مواجهه با الزامات وحیانی قرار داده است. درست است که این مواجهه از حیث تأثیر عمیق بر ترکیب نظری و ساختاری نظامهای فقهی سنتی و ضربههای بنیادینی که بر آنها وارد میآورد، بیسابقه است، ولی تنش میان عقل و وحی ــ یعنی میان ملاحظات انسانی در خصوص مصالح مربوط به زندگی این دنیایی، از یکسو، و مداخله و فرامین الهی، از دیگر سو ــ از همان زمانی که محمد (ص) به مدینه هجرت کرد، پیوسته وجود داشته است. صرف این واقعیت که قرآن مصرانه از عربها میخواست از خداوند و رسول او اطاعت و راههای قدیمی زندگی خود را به نفع «صراط» جدید الهی رها کنند، به این معنا بوده است که یک اراده برتر شیوههایی را برای اندیشه و زندگی انسان تحمیل کرده که با ارزشهای جاری زندگی او متفاوت بودهاند. این مداخله الهی، با پویش درونی خود، با گذر زمان فزونی گرفت. بدیهی است قرآن بهتنهایی نمیتوانست مبنای مداخله در امور دنیایی را فراهم آورد. وسیله دیگری لازم بود. این وسیله دوم، سنت پیامبر بود که چند دهه پس از وفات وی ظهور یافت. سپس رشد عظیم مجموعه اخبار، غلبه تدریجی یک جنبش دینی را نشان میداد که طی آن گرایش سنتگرا رفتهرفته گوی رقابت را از گرایش عقلگرا میربود. رشد مجموعه مزبور ــ البته به نحو دیالکتیکی ــ هم علت غلبه یادشده بود و هم معلول آن.