اعتماد به نفس و عزت نفس شالوده ی شخصیت و از بحثهای اساسی در امر تربیتی و مشاوره و رواندرمانی است. گاهی دیده میشود که پدر و مادرها و گاه حتی آموزگاران و دبیران تعریفی اسطورهای از انسان سالم و دارای اعتماد به نفس برای فرزندان و دانشآموزان خود ترسیم کردهاند که یافتن و رسیدن به آن افسانهای بیش نیست و کودک و نوجوان و جوان، به دنبال رسیدن به آن کمال، چنان در مسیرهای محال درماندهاند که کاری جز یأس و ناامیدی و در خود ماندن نمییابند.
حال آنکه داشتن اعتماد به نفس و باور خود و داشتن عزت نفس به دنبال تعریفی درست از آن و یافتن مسیری منطقی برای کنکاش درون و دست برداشتن از مقایسههای سراپا نادرست است. چرا که باید دریابیم اعتماد به نفس به معنای برتریجویی نسبت به این و آن نیست و با معیارهای بیرونی سنجیده نمیشود. اعتماد به نفس سفر به درون و یافتن توانمندیها و محدودیتها و بالندهتر کردن خود در زمینههایی است که خودآگاهانه و با شور و شعف به دنبال آن بودهایم.
اما در این جهان پر آشوب و پر دغدغه، آیا چون پدر و مادرها، به هر دلیل در رشد دادن اعتماد به نفس در فرزندان خود ضعفها یا غفلتهایی داشتهاند دیگر امیدی به بهبود این اعتماد به نفس و احترام به خود نیست؟
بر ماست که از امروز مسئول جبران نقصهای اعتماد به نفس خود باشیم و بر عزت نفس خویش بیافزاییم و دیگر پدر و مادر را عامل همهی مشکلات خود ندانیم. البته افزایش اعتماد به نفس و مهارتهای اجتماعی به معنای مواجه نشدن با خطرات اجتماعی نیست بلکه مقابلهها را پختهتر و گزند و آسیب را کاهش میدهد.