به روز واقعه خفتم بهانه دست تو افتاد
همین که خواب مرا برد خانه دست تو افتاد
قفس نشین شدم و کوچ و کوچه را نسرودم
اسیر دام شدم آشیانه دست تو افتاد
کجاست کاسهی زهری که سرکشم من از این غم
که سرکش آمدی و تازیانه دست تو افتاد
مکش به روی جوان باز خنجر از سر وحشت
که شاهنامه عوض شد نشانه دست تو افتاد
تمام مزرعه خشکیده گرچه فصل بهار است
دریغ سدّ شدی و رودخانه دست تو افتاد
مرا به فصل خزان دادهای که سبز نباشم
تبر به دوشی و باغ و جوانه دست تو افتاد
چگونه شعر بگویم در این فضای گرفته
غرل،قصیده،رباعی، ترانه دست تو افتاد