شهرهای امروزین و بهویژه کلانشهرها، موجودیتهایی بسیار پیچیدهاند که همراه با گذر تاریخی آنها به سوی این پیچیدگی، ادراکات و شناختهای متفاوت و روزبهروز پیچیدهتری نیز از آنها پدیدار شده است. قریب به پنجدهه پیشتر، شهرها هویتهایی فیزیکی با غلبه زیرساختهای خدمات شهری و موجودیتهایی قابل دستکاری که تغییرات در آنها به قصد ایجاد حداکثر نفع کارکردی صورت میگرفت، تلقی میشدند. برنامهریزی شهری در معنای برنامهریزی فضایی، جایابی و مکانیابی برای استقرار کاربریها، و تحلیلهای اقتصادی، رویکرد غالب به شهرها را تشکیل میداد. با چنین رویکردی، اداره کردن شهر بر اساس مدیریت زیرساختها و متغیرهای فضایی ـ اقتصادی در اولویت بود. اما با گذر این سالها، محیطهای شهری با انبوهی از مشکلات مواجه شدند، برنامهریزیهای فضایی نتوانستند اهداف مطلوب را محقق سازند، مشکلات زیستمحیطی به ساختارهای شهری هجوم آوردند. مطالعات نشان داد که بهبود زیرساخت تکنولوژیک و خدمات شهری، نه بدون مردم ممکن است و نه این اقدامات باید در خدمت چیزی جز مردم باشند.