«قطار سرعت به سوی ثروت» اثری از نویسندهی محبوب کتابهای خودپروری و موفقیت، «دارن هاردی»، است. این کتاب برای کسانی نوشته شده که تازه کسب و کار خود را شروع کردهاند یا قصد راهاندازی آن را دارند. کتاب قطار سرعت به سوی ثروت با ترجمهی «سعید گلمحمدی» و «گیتی شهیدی» در سال در انتشارات نسل نو اندیش منتشر شده است.
دارن هاردی اینجاست تا با قطار هوایی پرسرعت خود، شما را به هیجانانگیزترین و بهیادماندنیترین سفری که تا امروز داشتهاید، ببرد. هاردی زندگی خیلی از افراد بزرگ و موفق دنیا را مطالعه کرده است. او حتی با خیلی از آنها مصاحبه کرده و از آنها چیزهای زیادی آموخته است. حاصل این مطالعات و تحقیقات، همین کتاب است. با خواندن این کتاب در کنار آشنایی با رموز موفقیت هاردی، با زندگی بزرگترین متفکران جهان هم آشنا میشوید.
این کتاب پر از نکتههای ارزشمند و هوشمندانهای است که همین حالا که کتاب را در دست دارید، میتوانید از آنها استفاده کنید. دارن هاردی در این کتاب چیزهایی را به شما میآموزد که در هیچ مدرسهی کسب و کار دیگری آنها را آموزش نمیدهد. قطار سرعت را باید با دقت و تمرکز بالایی بخوانید و مثل یک کتابِ کار، توصیههایاش را تمرین کنید. «جک کنفیلد» دربارهی این کتاب گفته است: «دارن هاردی ماموریتی دارد. راه پیشرفت شما را دیده و آنقدر بخشنده است که میخواهد آن را به شما بگوید».
- یک قلم و دفترچه کنار دستتان بگذارید.
- زیر نکات مهم خط بکشید.
- در حاشیهی کتاب یادداشت بنویسید.
- صفحات و بخشهایی را که بیشتر شما را تحت تاثیر قرار داده، با نشانگر کتاب یا یک تکه کاغذ، مشخص کنید.
- نکاتی را که دوست دارید مدام همراهتان باشد و آنها را مرور کنید، در دفترچه یادداشت کنید.
- نکات کلیدی هر فصل را به همراه خلاصهی آن، به صورت طرح عملی و کاربرگ اجرا کنید.
- مطالب و نکات جالب کتاب را در شبکههای اجتماعی خود به اشتراک بگذارید و دایرهی کسانی که میتوانند در جریان تحولات این کتاب تاثیرگذار یا تاثیرپذیر باشند را بیشتر کنید.
فصل اول، قد لازم: برای نجات دادن تجارت و پیشرفت در آن به چه چیزی نیاز داریم؟
فصل دوم، کمربند ایمنی خود را محکم ببندید: بارها به شدت کوبیده خواهید شد.
فصل سوم، سوختگیری کنید: دهانتان را ببندید (نکات مهم و ضروری مربوط به فروش).
فصل چهارم، صندلی خالی را با بهتربنها پر کنید: بهترینها را پیدا کنید یا با بقیه بمیرید. انتخاب با شماست.
فصل پنجم، صندلی جلو بنشینید: رهبری یعنی همراهی تا موفقیت.
فصل ششم، سرعت خود را تنظیم کنید: دیوانهوار ثروت بسازید.
فصل هفتم، دستانت را آزاد و بیپروا رها کن: وحشت قسمتی از هیجان است نه واقعیت!
فصل هشتم، به دوربین لبخند بزنید تا خاطره و اثری شاد از خود باقی بگذارید: هدف و آرزویات را فراموش نکن.
دارن هاردی نویسنده، مربی، مشاور، سخنران و صاحب کسبوکار متولد سال 1971 در کالیفرنیای آمریکاست. «اثر مرکب» مشهورترین کتاب هاردی است که در فهرست پرفروشترینهای مجله نیویورکتایمز قرار دارد. او در طول دوران حرفهای خود 3 شبکه تلویزیونی موفق و بیش از هزاران برنامه تلویزیونی را تولید کرده. همچنین هاردی به مدت 8 سال ناشر و سردبیر مجله موفقیت بود. چنین مشاغلی به دارن کمک کرد تا با داستان موفقترین کارآفرینان و رهبران تجارت جهان از جمله ریچارد برانسون، استیو جابز، جف بروز و مارک زاکربرگ آشنا شود. به این ترتیب او روشها و استراتژیهای موفقترین افراد را با درسها و تجربیات شخصیاش ترکیب کرد تا بتواند الهامبخش و مربی میلیونها نفر از مردم دنیا باشد. هدف هاردی توانمندسازی و راهنمایی افراد تأثیرگذار بوده است.
چند سال پیش من و همسرم خدمتکاری را به نام لیتسیا استخدام کردیم. او هر روز صبح با لبخند شادیبخش و با چیزهایی که خریده بود، در آستانه در ظاهر میشد. با هم سلام و احوالپرسی میکردیم و او مستقیم به سراغ اتاق خواب میرفت. موقعی که در را پشت سر او میبستم با خودم میگفتم: «طفلکی نمیداند چه کارهایی انتظارش را میکشند!». من از جورابهای بدبو، لباسهای آویزان به جارختی، شیر فاسد داخل یخچال خبر داشتم. کار جالبی نبود؛ اما روزها خانه در اثر کار لیتسیا برق میزد. میدیدم چطور با دقت غبار را از روی شیارهای تابلو پاک میکند و با دقت و وسواس هر خرده نانی که به کنار ظرف غذای حیوانات چسبیده، تمیز میکند.
کار لیتسیا ملموسترین نشانهی عشقورزی به کاری بود که تاکنون دیده بودم. هرگاه متوجه میشدم کاری را بیشتر از حد وظایفاش انجام داده، مثل رنگبندی کراواتها، کمربندها و جورابها، از او قدردانی میکردم، فقط لبخند میزد و میگفت: «کاری نکردم، کار دیگری هست که انجام دهم؟». ولی این کار دلیلی نمیشد که دفعهی بعد کمکاری کند.
مدتی طول کشید تا رفتار او را باور کنم؛ اما بعد فهمیدم او آن کارها را برای من انجام نمیداد. برای دل خودش انجام میداد. او فقط عاشق عالی انجام دادن کارها بود و نهایت تلاش خودش را میکرد.
لیتسیا یکی از مشتاقترین افرادی بود که تاکنون شناختهام. عاشق چگونه انجام دادن کارش بود و با همین علاقه بود که کلید سوم روشن میشد (یعنی علاقه به چگونه انجام دادن کار).
من این کلید را دوست دارم؛ چون بیشتر از بقیه چالشبرانگیز است. انگیزه گرفتن از آنچه انجام میدهید و دلیل انجام دادن آن آسان است. اما علاقه به چگونگی انجام دادن کار آن هم کارهایی بهظاهر بیفایده و گذرا بسیار سخت است. کار آسانی نیست.
و ماجرای لیتسیا... متاسفانه او دیگر برای ما کار نمیکند. شخص دیگری با خانهای بزرگتر او را با سهبرابر حقوقی که از ما میگرفت. استخدام کرد و او را مدیر املاک خود ساخت. وقتی کلید علاقه و اشتیاق خود را روشن میکنید، این اتفاق میافتد. فرصت شما را پیدا میکند و افراد در خانه شما را میزنند و به سراغ شما میآیند.