
کتاب خانهی پلهها
نسخه الکترونیک کتاب خانهی پلهها به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نقد و بررسی کتاب خانهی پلهها
درباره کتاب خانه پلهها
خانه پلهها رمانی در ژانر علمی-تخیلی به قلم ویلیام اسلیتر است. این کتاب را میتوان در دسته رمانهای روانشناختی نیز قرار داد. داستان با یک فضاسازی شوک برانگیز شروع میشود. از ابتدا با پیتر نوجوان شانزده سالهای که دست و پا و چشم بسته همراه چند نوجوان دیگر به ناکجا آباد برده میشوند مواجهیم و هر لحظه این انتظار را میکشیم که چه بلایی قرار است سر این نوجوانها بیاید و چه تقدیری در انتظار آنهاست؟ صحنه بعد در جایی است که پیتر بالاخره میتواند آن چشم بند را از روی چشمهایش بردارد و داستان دقیقا از همینجا آغاز میشود. او خود را در جایی عجیب پیدا میکند. جایی که در نظر خواننده فانتزی است. یک محیط کاملا سفید بدون هیچ رنگی، با تعداد خیلی زیادی از پلهها! راهپلهای که تنها در حال پیش روی و زیاد شدن است و نه ابتدایی دارد و نه انتهایی! حال این نوجوان باید در این مکان بی سر و ته چه کند و اصلا چرا او را به اینجا آوردهاند؟ اینها سوالاتی است که شخصیت اصلی داستان پیتر از خود میپرسد و در واقع همین سوالات برای خواننده نیز ایجاد میشود.
در واقع رمان دارای یک ترس روانشناختی است که حس وهمی عجیب را در مخاطب ایجاد میکند زیرا با روان او سر و کار دارد. محیطی ناشناخته، دنیایی لایتناهی و کاملاً سفید و بدون هیچ رنگی، اصل بقا، انزوا و تنهایی و همهی اینها، ترس عجیبی را در وجود ما بیدار میکند. این رمان نمونه بارز یک نمادگرایی است. از راه پلههای لایتناهی گرفته تا جعبهی سرخ رنگ. در واقع کاملا مشخص است که داستان مضمونی روانشناسی دارد و با دیدی تخصصی میتوان متوجه نمادین بودن آن شد.
خواننده به مرور با تکتک شخصیتها در هنگام سیر پلهها برای رسیدن به مقصد، مواجه میشود. نکتهی جالبتوجه درباره شخصیتها این است که همهی آنها یتیماند و ناگهان یک روز صبح آنها را به زور و با چشم و دست و پای بسته در یک ماشین انداخته و به این مکان عجیب آوردهاند. شاید با این سوال مواجه شوید که این 5 نوجوان چگونه دوام میآورند؟ در واقع آنها با کمک هم به یک جعبهی سرخ رنگ میرسند که با انجام اقداماتی عجیب و البته با همکاری هر پنج نفرشان، میتوانند از آن غذا دریافت کنند، البته پس از دریافت چراغ سبز از آنها!
قسمتهایی از کتاب با مفاهیمی مثل نظام سرمایهداری و روابط ارباب و بردهای پیوند میخورد. هر چه داستان جلوتر میرود، متوجه سلطه روزافزون دستگاه سرخ بر پنج شخصیت اصلی داستان خواهیم شد. سلطهای که با اصل بقا پیوند میخورد و موجب بروز زشتیها و رفتارهای حیوان گونهی پنج انسان داستان برای جلب رضایت دستگاه و رسیدن به غذا خواهد شد. در این جاست که با نوعی آنتاگونیسم در داستان مواجه میشویم. هر چند که این چرخه درنهایت با کنارهگیری پیتر و لولا پایان میابد اما سیر داستان میتواند موجب تفکری عمیق در خواننده شود که اگر هیچ قانون و حدودی در جامعه حاکم نبود، آیا ما انسانها انسان می ماندیم یا تبدیل به حیواناتی در کالبد انسان میشدیم؟
کتاب خانه پلهها را انتشارات کتابسرای تندیس با ترجمهی حسین شهرابی در اختیار علاقهمندان قرار داده است تا از خواندن آن نهایت لذت را ببرند. برای خرید و دانلود این اثر میتوانید از این صفحه اقدام کنید.
درباره ویلیام اسلیتر نویسندهی کتاب خانهی پلهها
ویلیام اسلیتر، نویسندهی داستانهای علمی-تخیلی است. موضوع کتابهای او بیشتر با نوجوانانی سر و کار دارد که با اتفاقاتی غریب الوقوع مواجه میشوند. اسلیتر دارای آثار زیادی از جمله: در میان عروسکها، خوک میان ستارهای، پسری که خودش را معکوس کرد و... است. او در نهایت در سال 2011 در تایلند در گذشت.
در بخشی از کتاب خانهی پلهها میخوانیم
هیچ طریقی نمیشد فهمید دستگاه کدام را ترجیح میدهد. مسئلهای بود از جنس آزمون و خطا و احتمال بروز خطا هم بینهایت زیاد و یأسآور بود. راستش یأسآورتر از آن بود که بشود تحمل کرد، زیرا گرسنگیشان شدید بود. همین جدیت، همین ضرورت مبرم، مبرمترین ضرورتی که به زندگیشان دیده بودند، همین بود که حسی ویژه و نو در تک تکشان پدید آورده بود. حسی بود از جنس دانستن خواستهی دستگاه میشد گفت شخصیت دستگاه را تعبیر میکردند انگار. این نیز نکتهای چنان ظریف و نامحسوس بود که هیچکدامشان نمیتوانستند بر زبان بیاورند. با این همه دیر یا زود همهشان ناخودآگاه از الگویی که زندگیشان را پیش میبرد آگاهی مییافتند. حالا از حرکاتشان مطمئنتر بودند و میدانستند چطور تغییرش بدهند و از آن لحظه به بعد رقصوارهشان مؤثرتر شده بود. زمانهای استیصال آمیزی هم بود که صداها میآمدند و چراغها چشمک میزدند و ولی هرچه میکردند غذایی برایشان فراهم نمیآورد؛ اما باید میرقصیدند؛ مهم نبود چه اندازه طولانی؛ زیرا همیشه احتمال آن میرفت که بالاخره غذا را بدهند و احتمالی بود که نمیبایست از آن چشم میپوشیدند. در این لحظهی خاص، رقصواره ی آنان این چنین بود: لولا و بلاسم روبه روی هم دیگر میایستادند و آهسته به دور سوراخ پاگرد میچرخیدند. دستهایشان را بالای سرشان دراز میگرفتند و چپ و راست میکردند. هر کدام که به لبهی سوراخ نزدیکتر بود به سرعت دورخود میچرخید و این حرکتش را طوری زمانبندی میکرد که هر نوبت چرخشش به اندازهی یک چشمک چراغها باشد؛ در لحظهی این چرخش هم باید سرشان را بالا میگرفتند و جیغی تیز میکشیدند. همزمان با آنها پیتر و ابیگیل که باید حرکاتشان را دقیقا با چشمک چراغها تنظیم میکردند مجموعهای پیچیده از حرکات را روی دو پلکان مجاور انجام میدادند به طرف پاگرد خم میشدند و نوک پا میایستادند و منتظر یک چشمک میماندند تا دستهایشان را روی رانشان بکوبند و چانهشان را بالا بگیرند و بچرخند و به سرعت از پلهها تا پاگرد بروند پیش اولیور و آنجا منتظر چشمکی دیگر بمانند و بعد برگردند روی پلههای خودشان تا دوباره این الگو را تکرار کنند؛ و اولیور. اولیور، در مرکز آنها، تنهایی حرکت میکرد.
و کارش را بین دو پلکان شروع میکرد و به عقب خم میشد تا پشتش قوس بردارد؛ بعد ناگهان میپرید و همزمان با چشمک چراغها پایین میآمد و درست از کنار لولا رد میشد. باید روی یک پا فرود میآمد و فورا دور خود میچرخید و به بدنش پیچ و تاب میداد و طوری راه میرفت که رانهایش فقط حرکت کنند. دستهایش را بالا میگرفت کف دست یک سمت را دور مچ آن یکی دست میپیچید و میپیچاند و سرش را تا روی یک شانهاش خم میکرد و بعد روی آن یکی شانهاش و همزمان به طرف پلهها حرکت میکرد.
آنچه در بالا خواندید نقد و بررسی کتاب خانهی پلهها اثر ویلیام اسلیتر بود. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
نظرات کاربران درباره کتاب خانهی پلهها